محمدجواد
۲,۶۸۲ پست
۵۶ دنبال‌کننده
۴,۵۰۳ امتیاز
مرد، مجرد
۱۳۷۱/۰۸/۰۱
ليسانس
راننده قطار (لکوموتیوران)
دین اسلام
ايران، خراسان رضوي، مشهد مقدس
زندگی با خانواده
سربازی رفته ام
سیگار نميکشم
گرایش سیاسی ندارم
قد ۱۸۳، وزن ۷۸

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
قطعه ای زیبا از استاد معین
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
تو برای من
همه‌ی زندگی
همه‌ی امید
همه‌ی دنیا شده ای.

- احمد شاملو در نامه به آیدا
بازنشر کرده است.
به گمانم
سخت ترین کار دنیای امروز
" مرد "  بودن است
" نگاهت "  را  از " اخبار ایران و جهان"  برگیری
و خبر از دنیای " چشمان زنی " بگیری
که از صبح می خواسته
چیزی را به تو بگوید
اما " سکوت " کرده است!

‌_نعمتی
بازنشر کرده است.
گيريم
خنجر حرف تو
بر پهلوی باورها نشست؛
نوشدارويي...
شرابي...
شيوني...
شعري به كارش می‌كنيم؛
دل كه چركين شد ،
چكارش می‌كنيم...؟

بازنشر کرده است.
باد
همیشه یکسان خواهد وزید
اما نه برای تو ...
آنجا که تو باشی
باد همیشه بی قرار و نابسامان
به فریاد بدل می شود
به سوز دل
و هیاهو
و گم می شود در خرمن بی کرانه گیسوانت ...
 
بازنشر کرده است.
مثلا ببوسمت
و در دفترم بنویسم:
«امروز جانم به لب رسید..‌.»

بازنشر کرده است.
‏- دختر ، اینطور به من نگاه نکن!
«این چشم‌های تو، بالاخره مرا وادار به یک خبطِ بزرگ در زندگی خواهد کرد‌ ... »

+این خبطِ شما، آرزوی من است!


بازنشر کرده است.

محدودم کن
به دوست داشتنت
دلم میخواهد جز تو
چیزی به چشمِ دل نیاید...

عبداللهی

بازنشر کرده است.
هروقت بين دوراهي موندين "شيرياخط" بندازين.
مهم نيست شير مياد يا خط،
مهم اينه تو فاصله فرود سكه، ميفهميد كه دلتون ميخواد نتيجه شير باشه يا خط...!
بازنشر کرده است.
آتش عشق بهشت است،
میندیش و بیا....

بازنشر کرده است.
عشق
آفتابيست
كه بى پروا بيرون مى آيد
گاه از فرداى سياهى هاى شب
گاه از پشت انگشتانت
كه گونه هايم را نوازش ميكند
عشق يعنى
تو و من
در كوچه هاى بى نورِ اين شهر
عشق يعنى
دستانت نُت هاى قلبم را
به بازى بگيرد و تا صبح
عشق بنوازد
عشق بنوازد
عشق بنوازد...

بازنشر کرده است.
و چشمهای تو وادارم می کند در دل معمولی ترین روزِ ممکن؛ به همه ی جهآن فاتحانه لبخند بزنم!
در روزگاری که آدمهایش صبر و صلح را لبِ پستوهای گذشته خاطره کرده اند؛
جسارتی به حد و وسعتِ عشق
به قلبم آموخته ای!!

بازنشر کرده است.
بازنشر کرده است.
.

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
اری به یمن لطف شما خاک زد شود...

بازنشر کرده است.
چشم هايت را،
به چشم هايم بياويز!
من با نگاه تو بر می خيزم
به خورشيد سلام می دهم
هوا را بو می کنم!
زمين را، تنفّس می کنم!
شايد همه ی اين ها، تو باشی ...

بازنشر کرده است.
من آنقدر دوستت می‌دارم،
که دوباره بعد از مرگ،
به خانه باز خواهم گشت،
و برمی‌گردم!

من برمی‌گردم،
درست به شیوه شبنمی،
در گرگ و میش سحر.