زیباتر از آنی که به تشبیه بگنجی
نظم تن تو ریخت به هم قافیه ها را
گفتم از دیوانگی زلفش بگیرم،عشق گفت
لایق این حلقهی زنجیر هر دیوانه نیست!
حرفای ته دلی
دلخوشم با نفسی ،
حبه قندی چایی ...
صحبت اهل دلی ...
فارغ از همهمهی دنیایی !
دل خوشیها کم نیست ،
دیدهها نابیناست ...!
به دام افتادهات ای عشق بیچارست بیچارست...
جدا افتادن از ساحل برای موج ممکن نیست
که دلتنگی دلیل بازگشتن های صدبارهست
لانگ دیستنس یعنی:
هر چقدرم دور باشی، تو نزدیکترین آدمی هستی که منو بلدی
در دلم مهر کسی خانه نکرده ست بیا
خانه خالیست، نگه داشتهام جای تو را...
گر بدانی چقدَر تشنه ی دیدار تواَم
عرق آلود به سر منزل ما میآیی
غیرِ وصلِ تو که آن هم ز خدا خواستهایم
در فراقِ تو نجنبیده به حرفی لب ما...
برایِ بُردنِ ایمانِ من لبخند هم کافی ست !
همین یک شعله، آتش میزند، انبارِ کاهم را ...
بهار دلم
با یاد تو میخوابم ، در خواب تو را بینم
«از خواب چو برخیزم ، اول تو بیاد آیی»
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد؛ دیوانه من میبینمش!
من ز فکر ِ تو به خــود نــیــز نــمی پــردازم
نازنینا ! تو دل از من به که پرداختهای؟