a.l.i
۳۹۶ پست
۱ دنبال‌کننده
۴۹,۹۵۲ امتیاز
مرد
۱۳۶۹/۱۰/۰۳
آروم و عادی

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
سال 55 خورشیدی همسر یکی از افسران عالی رتبه آمریکایی که در ایران به آموزش نظامیهای ایران مشغول بود به دادگاه ملی شکوائیه ای ارائه داد .

خانم " سوزان مک فالن"  در فرم شکایت خود چنین تحریر کرده بود که مردی هر روز  با گیتاری چوبی و عجیبی زیر پنجره خانه محل اقامت آنها با صدای بلند داد میزند :  
I Love Sozi

پس از بررسی های انجام شده توسط  شهربانی مشخص می شود فرد مذکور فقط یک پنبه زن ساده است که جار میزده : " آی لحاف دوزی " و خانم سوزی به غلط متوجه پیام عاشقانه شده است ! 😆
بازنشر کرده است.
گاهی اوقات بهتر است همه چیز را آنطور که هست رها کرد
اندوه را آزاد گذاشت تا دوره اش را بگذراند
...
عده ای مثل قرص جوشانند،
در لیوان آب که بیاندازیشان
طوری غلیان کرده و کف می‌کنند
که سر می‌روند
اما
کافی‌ست کمی صبر کنی
بعد می‌بینی که
از نصف لیوان هم کمترند!
شخصی می‌گفت: روزی به عیادت یکی از فضلا که بیمار بود رفتم و چون نزد او
نشستم و پرسش احوال او کردم، به او گفتم خدا را شکر کن و حمد بجا بیاور.
تبسم نمود و گفت: چگونه شکر کنم و حال آنکه خدای تعالی فرموده است: « و لئن
شکرتم لازیدنکم» یعنی: شکر بکنید همانا زیاد می‌کنم برای شما ... و
می‌ترسم اگر شکر او کنم بر بیماری من بیافزاید!
از ارسطو پرسیدند در زندگی
دشوارترین کارها چیست؟

گفت
اینکه انسان خود را بشناسد

پرسیدند آسانترین کارچیست؟

گفت
اینکه دیگری را نصیحت کند
...
از بهلول ‌پرسیدند

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟
ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ.
ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ.
گفتند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ.
گفتند : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ.

ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ.

گفتند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ.

ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ.

گفتند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟

ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجریهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟
مردی در نمایشگاهی گلدان می فروخت . زنی نزدیک شد و اجناس او را بررسی کرد . بعضی ها بدون تزیین بودند، اما بعضی ها هم طرحهای ظریفی داشتند .زن قیمت گلدانها را پرسید و شگفت زده دریافت که قیمت همه آنها یکی است .او پرسید:....
چرا گلدانهای نقش دار و گلدانهای ساده یک قیمت هستند ؟چرا برای گلدانی که وقت و زحمت بیشتری برده است همان پول گلدان ساده را می گیری؟
فروشنده گفت: من هنرمندم . قیمت گلدانی را که ساخته ام می گیرم. زیبایی رایگان است ..
الاغی جلوی مسجد مرد ..امام جماعت با شهردار تماس گرفت و گفت : جناب رئیس ، الاغی جلوی مسجد مرده است

شهردار گفت : درخواست شما چیه الان ؟
امام جواب داد: مسئولین وکارمندان شهرداری باید بیایند و الاغ را ازجلوی مسجد ببرند

شهردار که خواست امام مسجد را مسخره کند به او گفت :جناب شیخ وقتی درس میخواندم به ما آموختند که شما هستید که مردگان را غسل و دفن می کنید !
امام پاسخ داد: حرف شما درست است ولی ما گفتیم که لازم‌ است خانواده ی میت را قبل از غسل و دفن باخبر کنیم
زنه به شوهرش میگه:
از حاج رحمان یاد بگیر، از بس زنشو دوست داره؛ بعد از فوت زنش مسجد ساخت به نام زنش

شوهره میگه:
عزیزم منم زمینشو خریدم، آماده‌ست؛
منتها تاخیر از خودته
مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد. صاحب فروشگاه به
سه طوطی خوش چهره اشاره کرد و گفت: طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.

مشتری: چرا این طوطی اینقدر گران است؟

صاحب فروشگاه: این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.

مشتری: قیمت طوطی وسطی چقدر است؟‌

صاحب فروشگاه: طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینکه این طوطی توانایی نوشتن
مقاله ای که در هر مسابقه ای پیروز شود را دارد. و سرانجام مشتری از طوطی
سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت: ۴۰۰۰ دلار.

مشتری: این طوطی چه کاری می تواند انجام دهد؟

صاحب فروشگاه جواب داد:‌ صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر صدا می زنند
...
امروز به میخانه ی مولا مستیم
در محضر اهل بیت عصمت هستیم

این عید غدیر است و بهار صلوات
کز بند غم و غصه و ماتم رستیم

سلام روز بخیر

عیدتون مبارک
چه با عظمت است ذی الحجه

موسی به طور میرود
فاطمه به خانه علی
ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه
محمد با علی به غدیر
و حسین با همه هستی اش به کربلا