✔ علـ بابا ـــی

نقش مزار من کنید این دو سخن که شهریار با غم عشق زاده شد با غم عشق دا.. بیشتر

✔ علـ بابا ـــی
حامی طلایی
۱,۸۷۴ پست
۴۷۲ دنبال‌کننده
۱۲,۱۱۲ امتیاز
مرد، متاهل
آروم و عادی
فوق ليسانس
دین اسلام
ايران، تهران

تصاویر اخیر

و ۱۰ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.

آنکه مست آمد و
دستی به دل ما
زد و رفت ...
؛

درِ این خانه ،
ندانم به چه سودا
زد و رفت ...

/
ه.ا.سایه
( هوشنگ ابتهاج )
/


... !/

لینک

همنوای دل من بود به هنگام قفس
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت
مشاهده ۲۷ دیدگاه ارسالی ...
... !/

غمِ نان خورد مرا، قحطی نان است اینجا
نان اگر می‌طلبی قیمت جان است اینجا

داد و بیداد که در همهمه‌ی کسبِ معاش
آبروی دوجهان در نوسان است اینجا

لاجرم تکیه به دیوار قناعت کردیم
لقمه‌مان کرد که دیوار، «دهان» است اینجا!
. . .
ناامیدیم بدانسان که دهان‌ها بسته‌ست
گوییا سفره‌ی ظهر رمضان است اینجا!!

جز همین جانِ عزیزی که به‌مُفت از کف رفت
دست بر هرچه گذاریم، گران است اینجا!

سروِ شمشادقدی را که به خون پروردیم
زیرِ تابوتِ خود امروز کمان است اینجا

آنچه در جامه نمانده‌ست، «تنِ مسکین» است
وآنچه در پنجه نداریم، «توان» است اینجا!

/
( مرتضی لطفی )
/



... !/

گفتم: ای آدمِ عاقل، مرو و جان مفروش
گفت: باید بخرم نان و … «دکان» است اینجا!


هشدار که هرچه هست بارت نشود
هر فحش و فضيحتی نثارت نشود

گيرم که ندانسته شدی خر، اما
تا خم نشوی، کسی سوارت نشود !

/
( عباس خوش عمل کاشانی )
/



... !/


بيهوده خيره ای
به افق های دوردست!

يادت نرفته است
که پروانه ايم ما؟!

/
( حسين دهلوی )
/



... !/


آخرين پرنده را هم
رها کرده ام
اما هنوز غمگينم

چيزی در اين
قفسِ خالی هست
که آزاد نمی شود...

/
( گروس عبدالملکيان )
/



... !/

به جا خواهدماند

چایمان
تهِ فنجان

کودکی هامان
در کوچه ها
بغضِ سنگین شادمانی ها
در گلویمان

و معشوقه هایمان
در دور دست ها...

/
( ناظم حکمت )
/



... !/

تصویر: خانواده ایرانی _ دهۀ 1320 شمسی

برای
نوشتن تاریخم
اشک می‌‌خواهم
نه جوهر ...

/
( عدنان الصائغ )
/



... !/

روزگاری است که دانا
به مکافاتِ کمال ...

می‌برد رَشک به جاهل
که چرا نادان نیست !
/
( محمود ثنایی )
/



... !/

نترسم از دشمن
كه اين عار ماست

خدای دو گيتی
مددكار ماست
...
دوستان بزرگوار کلیکی
اینجا خانۀ امید ماست


مبادا که با غفلت ما
سقفش برسرمان ویران شود

...
همتتان عالی
وجودتان متعالی


/



... !/

خيال را بفرست
ار تو خود
نمی آیی

كه با خيال تو
صد گونه
ماجرا دارم

/



... !/

ﻧﺠﻮﺍ ﮐﻨﺎﻥ، ﺑﻪ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ
ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺖ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ

ﺍﻣﺸﺐ ﺳﺮﻭﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺩﮔﺮ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﻣﺸﺐ ﻫﻮﺍﯼ ﮐﻮﭺ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺭﺩ

ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﺯ ‏« ﺩﻭﺳﺖ‏» ﻧﺸﺎﻧﺶ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ
ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ، ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻣﺎﻧﺶ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ
:
"_ ﺭﺍﻫﻢ ... ﺩﻫﯿﺪ،. ﺁﯼ ...!
ﭘﻨﺎﻫﻢ ﺩﻫﯿﺪ ...ﺁﯼ !
ﻫﻮ ...ﻫﻮﯼ ...ﻫﺎﯼ ...ﻫﺎﯼ ... "

/
( ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ... ازﺩﻓﺘﺮ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ )
م.امید
( مهدی اخوان ثالث )

/



... !/

تا نفس هست
به یاد تو برآید نفسم

ور به غیر از تو بُوَد،
هیچکسم
هیچکسم

/

( سلمان‌ساوجی )

/



... !/

اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم
فقط برای این است که
خودم را به سایه ام معرفی بکنم.

سایه ای که روی دیوار خمیده
و مثل این است که هر چه می نویسم
با اشتهای هر چه تمام تر می بلعد.
/
بوف کور
( صادق هدایت )
/



... !/

ریخت از پرتو لرزندۀ شمع
سایۀ دسته گلی بر دیوار
همه گل بود ولی روح نداشت
اگر من سایه خویشم ، یارب
روح آوارۀ من کیست کجاست ؟

اولین شبی که رفتم زندان
پرسیدم دستشویی کجاست؟

نگهبان گفت :
الان دقیقا داخلشی!
/
گاو خشمگین
( مارتین اسکورسیزی )
Raging Bull (1980)

/



... !/

عشق مدت‌هاست ،
این روحِ سراسر درد را

بُرده بر بام جنـــــون و
نردبــــان برداشته...
:
فقط‌همین !

. . .



... !/