علیرضا

پسری که شبیه هیچ کس نیست..! سعی نکن نمی شناسی اش..! حتی خودش هم از .. بیشتر

علیرضا
کاربر VIP
۷,۹۸۱ پست
۱۵۱ دنبال‌کننده
۵۶,۷۶۹ امتیاز
مرد
۱۳۹۸/۰۱/۱۵

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
لینک
حرف های نگفته
شرح دیوان من از یک غزل خنده ی تو ست
شهد شیرین عسل، ماحصل خنده ی تو ست
دل شاعر که به لبخند غزل می‌لرزد
ارگ ویران شده ای بر گسل خنده ی توست...
بازنشر کرده است.
سایه ی خیالت،
چه جسورانه
لحظه هایم را ،
نوازش می کند...
به او بگو ؛
دیر است!خیلی دیر!
فراموشی،
مدت هاست
به تنهایی هایم گره خورده است!
همچو
کشتی
لنگر
انداخته ای ,
عاشقانه
در
قلب
شعرهای
منی...
بازنشر کرده است.
می شود در عاشقی تا به ابد لیلای من باشی و مجنونت شوم...
خواستنت رو داد میکردم اگر تنگی نفس میگذاشت...
بازنشر کرده است.
زیر لب اسم تو را زمزمه میکردم و از قهوه خود نوشیدم
بس که دلتنگ شدم ،من از این فاصله چشمان تو را بوسیدم
عکس چشمان سیاهت وسط قهوه من حک شده بود
مثل آن ماه که خورشید ندیدست و دلش شب شده بود
بعد تو بر چشمان من
هیچ عشقی زیبا نیست...
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
  • علیرضا

    هر دیده که بینم به تو میسنجم و زشت است
    چشمی که تو را دید، جزین نیست سزایش

    لااایک🌹


    آبی احساس یعنی آسمان چشم تو
    آسمان یعنی نگاه بی کران چشم تو
    آسمان با این همه آیینه حیران می شود
    گر ببیند گوشه ای از آسمان چشم تو...

  • نیلیا

    دقیقا🌺🌺ممنون

    اهوووم

بازنشر کرده است.
تو باشی دل من
تا ابد مهمان عشق است...
لبهای تو شهرم شدو چشمان سیاهت وطن من
ترسم که نبوسم لب و از شهر خودم دور بمانم
بازنشر کرده است.
تو را می بینمت روزی
و می بوسم دو چشمان سیاهت را
تو را می خواهمت جانم
و می بوسم شبی با عشق من، لبانت را
تو را از دل همی خواهم
و می بوسم شبی از دور من صدایت را
تو هم زخمی و هم مرهم
و می بوسم من از اینجا تمام زخمهایت را
گل لبخند را........بر لب نشاندی
مرا از.... غصه ی عالم رهاندی
نگاهت شد......... تمام هستی من
وجودت مایه ی ....خوشبختی من
بازنشر کرده است.
شاید به بوی تو دل من جان بگیرد
برگرد تا دنیا به من آسان بگیرد
محروم بودن از تو تا کی ؟ بار دیگر
آغوش وا کن تا دلم سامان بگیرد
بازنشر کرده است.
خیالم را نگاه تو اسیر و مبتلا کرده
بیا تا باورت گردد که چشم تو چه ها کرده
شب و روزم شده پر غم ربودی خواب از چشمم
و یادت شوق دیدار تو را بی انتها کرده
بازنشر کرده است.
تو می تابی در جانم
و عشق رخنه میکند درتمام وجودم ؛
و مالا مال پر می شوم
از تو ...
مقصد اگر دیدنِ
چشمانِ تو باشد
تیشه به دست
فرهادِ کوه کن میشَوَم.