★彡 تܭــ ܢܚـتارܘ 彡★

گرون باش خودت رو تحمیل نکن بذار انتخابت کنن تا جرات نکنند بهت بی احتر.. بیشتر

★彡 تܭــ ܢܚـتارܘ 彡★
کاربر VIP
۲,۲۸۰ پست
۱۹۴ دنبال‌کننده
۱۱,۳۷۴ امتیاز
زن، مجرد
۱۳۷۳/۱۲/۲۳
مهربون
ليسانس
ايران، اصفهان

تصاویر اخیر

و ۵ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
لینک
چالش ناشناس
دیدگاه غیرفعال شده است.
▫️

خبر ز خویش ندارم جز این‌که روزی چند

نگاه شوق تو بودم، کنون خیال تواَم

ای تن و جان بنده او بند شکرخنده او
عقل و خرد خیره او دل شکرآکنده او

چیست مراد سر ما ساغر مردافکن او
چیست مراد دل ما دولت پاینده او

چرخ معلق چه بود کهنه ترین خیمه او
رستم و حمزه کی بود کشته و افکنده او

چون سوی مردار رود زنده شود مرد بدو
چون سوی درویش رود برق زند ژنده او

هیچ نرفت و نرود از دل من صورت او
هیچ نبود و نبود همسر و ماننده او

ملک جهان چیست که تا او به جهان فخر کند
فخر جهان راست که او هست خداونده او

با لب پيمانه هر شب نو کند پيمان عشق
بوسه اي زان لعل نوشين روزی ما کی شود؟

بند عصيان را ز جان با دست طاعت برگشای
اين گره گر وا نشد امروز، فردا کی شود؟

ای جامِ خاطرم همه لبريزِ ياد تو
آخر كه گفته‌است فراموش كن مرا؟

وحشت‌فزاست خانه‌ی هوش و سرای عقل
هان ای نگاه مِی‌زده! مدهوش كن مرا...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هميشه اين جمله را با خودت تكرار كن:
---> من مستحق آرامشم <---

ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ؛
منوط به ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮑﻦ!
و ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ؛
ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻦ!
ﻣﺎ ﺁینه ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ،
ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﻢ...
ﻣﺸﮏ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ،
ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ،
ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ...
ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕـﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ!
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕـﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ...
ﻭ ﺍﯾﻦ يعنى رسيدن به آرامشى بى انتها...

░⃟═══‌༻‌❤️🌺❤️༺═══░⃟
بازنشر کرده است.
💌وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ

🌺🌿ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﻨﺠﺎﻳﺶ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻴﻢ ، ﻭ ﻧﺰﺩ ﻣﺎ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺘﻲ ﻭ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺳﺨﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﺘﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ .(٦٢)

📖 مومنون آیه (۶۲)


در هر تپش قلبم حضور معبودیست که
بی منت برایم خدایی می کند….
بی منت می بخشد…
و بی منت عطا می کند…
ای همه هستی…
ای همه شکوه…
ای همه آرامش….
امواج متلاطم درونم را ساحلی نیست جز یادت….
و غوغای روح بی پناهم را پناهی نیست جز حضورت…
وجودم را با ذکر نامت آذین می بندم
و جانم را با یادت متبرک می کنم
و عاشقانه تمنایت می کنم….

الهی به امید تو🌼🦋

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
amirarsalan
خوش اومدی داداشی
خوشحالم که دوباره میبینمت
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
.
مطمئن بودم که اگر کسی فقط و فقط
در لحظات حال زندگی کند
و با علاقمندی کامل به هر گُلی
که سر راهش است نگاه کند
و هر درخششی را
که بر روی هر لحظه‌ی گذرا
می‌رقصد گرامی دارد
آن‌وقت است که زندگی
در برابرش خلع سلاح می‌شود.

عشق واقعی
دکتر مجتبی شکوری
❤️😍🌿
آنچه در نظر انسان تله به‌نظر می‌رسد. درواقع فقط حقه ی ذهن است. نورا برای شاد بودن به تاکستان یا غروب آفتاب کالیفرنیا نیاز نداشت. حتی خانه‌ای بزرگ و خانواده‌ای فوق‌العاده هم لازم نداشت. فقط نیاز داشت که بداند پتانسیل رسیدن به خیلی چیزها را دارد و چقدر هم که پتانسیل داشت. نمی‌دانست چرا قبلا متوجه اش نشده بود.




بزن بر جامِ لبهایم
خُمِ شیرازِ لبها را
بدهڪاری به میخانه
بپردازم طلب ها را...

بیا مسٺم ڪن از
برقِ خمار نرڪَسِ چشمٺ
بیا ٺو واجبی بر من ،
رها ڪن مسٺحب ها را...
ماه صیام و روزه‌ام روزه ز هر چه غیر او
روزه‌گشاست یار من روی به سوی او کنم

زاهد شهر گر کند منع شراب گو بیا
تا که به کیمیایِ می جانِ تو شستشو کنم

قطره ای از شراب جان گر برسد به جامِ دل
کشتیِ باده آورم در خم و در سبو کنم

آتش و گنج عشق تو شادی هر دو عالمم
چیست گران بها تر از دوست که آرزو کنم


‌‌‌‌
‌‌

‌‌‎‌‌‎‌‌‎ ‌
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
به هوای روی جانان ، دل و جان ماست شیدا
ز خیال زلف مشکین به سرم هزار سودا

ز شراب عشق مستم ، ز خمار عقل رستم
چه کنم صلاح تقوا چو شدم به عشق رسوا

چو ز لوح دل بشستی همه ی نقوش اغیار
ز پس حجاب عزت رخ یار شد هویدا



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هرچه بیشتر می‌گریزم
به تو نزدیک‌تر می‌شوم
هرچه رو برمی‌گردانم
تو را بیشتر می‌بینم
جزیره‌ای هستم در آب‌های شیدایی
از همه سو به تو محدودم،
هزار و یک آینه
تصویرت را می‌چرخانند
از تو آغاز می‌شوم
در تو پایان می‌گیرم