بی تو بودن زخمی ست که هرگز التیام نمیابد
صفحه های زندگی ام این روزها ، بی تو ،
سفید سفید میگذرند…
خالی ، بدون کلام
آتش زدن به یک “سرنوشت”
کبریت نمی خواهد که !!
“پـــا” می خواهد …
که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر …
و …
بـــــــــروی .. !
زندگی دقیقاً
همانجایی شروع می شود
که یک نفر می خندد
و خنده ی او با دیگران
فرق دارد …
باران که ببارد همه را می شوید...
اندوه_تو را
دلهره های_من نیز...
باران که ببارد همه را می شوید...
اندوه_تو را
دلهره های_من نیز...
من با کمترینِ تو
به جنگ
تمام نفرت های دنیا می روم . . .
پاییز !
باران !
و یک پنجره که تو کنارش
ایستاده بودی..!
و یک من که دستهایم را
دورت حلقه کرده بودم.!
چگونه تعبیر
کنم خوابم را
یک تو بود و مشتی دوستت دارم
و یک اقیانوس آرزوی برآورده شده
در حلقه ی دستهای من...!
جواب بعضی حرفا رو نمیشه با حرف داد
یه نگاه خاص میخواد
باید جوابشو خودش بخونه
هر چه قدر هم
حرمتی بشکند
و دلخور باشیم از هم
یا تمام خاطره هایمان
رنگی از تلخی بگیرد
باور کن
عشق اگر عشق باشد
تمام
نخواهد شد ...
ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ...
ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ...
ﻭ ﻧﻪ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﺩ ...
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﺷﻌﻔﯽ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ...
ﺑﺎ ﺩﻟﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ... !!!!
هر جای دنیا میخواهی باش ....
من احساسم را
با همین دست نوشته ها
به قلبت میرسانم ....
وبودنت را قدرمی دانم.....
قلبم بادبان و نفست باد.........
تو نفس بکش تا من زنده بمانم
فصل
پرواز شده
حق بده دلتنگ شوم ... !
I don’t know how I survived those days before I held your hand.
من نمیدانم چطور آن روزها زنده ماندهام، قبل از اینکه دست تو را بگیرم.
شخص با تجسم اشکال نورانی به روشنایی دست نمییابد بلکه با آگاه شدن به تاریکی به روشنایی میرسد.
کارل گوستاو یونگ