تابستان هم مثل رفتنت
داغ کرد مرا
رفتنت تیر بود
اما با دو نشان
تابستان هم اگر گرمایی دارد
از تیرِ نگاه توست..
گر تن بدهی دل ندهی کار خراب است
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است
گر دل بدهی تن ندهی باز خراب است
اینبار نه جام است و نه نوشابه، سراب است
تن را بدهی دل ندهی فرق ندارد
یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است
صیاد درین دشت مصیبتزده کور است
هر مرغ به دامش برسد، نام، کباب است
اینجا کسی از مرگ بشر ترس ندارد
ترس از شب قبرست و سوال است و جواب است
ای کاش که دلقک شده بودم و نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است
به اتمام رسیده ام اما نقطه نمیگذارم
یک ویرگول می گذارم ،
این هم امیدیست ، شاید که برگردی
نقش یک درخت خشک را در زندگی بازی میکنم ؛
نمیدانم که باید چشم انتظار بهار باشم یا هیزم شکن پیر
ترسناک تر از تموم شدن روزهای خوب
تموم شدن آدمای خوبه
⭐✔️⭐✔️⭐✔️⭐
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم...
شاید کسی
فصلی شود در قصه ام اما
دیگر ز آب و رنگ عشق
این داستان خالیست...
از بس که خلق
پشت نقاب ایستاده اند
باور نمی کنند
من بی نقاب را...
با غم ایوب نیست رنجِ مرا نسبتی
صبرم ازو کمتر است، دردم ازو بیشتر