_یعنی بی تو چی میشه؟!
نمیشه همزمان عاشق دو نفر بود نه!؟
یک روز که از همه چیز دست کشیدم تا برای تو خانه ای باشم،پشت در ماندم.
هروقت میخوام خشمگین بشم ،چهره خشم توی انیمیشن Inside Out یادم میاد و خندم میگیره فک کنم خلم در رفته.
حرفاتم نمیفهمه چه برسه سکوتتو.
حتی دمه والم نشدیم یکی ازش خوشمون بیاد.
نمیان نمیان نمیان، یهو پی ام اس و سینوزیت و سرماخوردگی باهم حمله میکنن
چه رها بشی چه رها کنی دوتاش به یک اندازه دردناکه.
ما عین تفاوت بین حقیقت و واقعیت بودیم،هیچکس متوجه ش نمیشد،با اینکه اون تفاوته آشکار بود.
میگی حرف برنم با حرف زدن درست میشه،یبار دوبار ،سه بار...از یجا به بعد فقط چشماتو میبندی و اهمیت نمیدی.
این باری که مامان بابام روی دوش من انداختن واقعا از توانم خارجه.
بچه ها شده از گشنگی بمیرین ولی گول نخورین خیلی بدمزس
خیلی خودسانسوری میکنم و این عذابم میده.
گاهی اوقات ذهنم قفل میکنه از هندل کردن این همه مسئله همزمان باهم
درواقع این شکلیه که میرم سروقت یکیشون که حلش کنم،میبینم بقیه هن هجوم میارن بهم.
از یه جایی به بعد فقط اون میزان ادب و احترامی که بقیه بهت میزارن،برات قابل توجه میشه.
در نهایت نوع رفتارتون با بقیه ،یه نوع احترام به شخصیت خودتونه نه طرف مقابلتون.