داداش بردیا

دل مرنجان كه زِ هر دل به خدا راهي هست! هر كه را هيچ به كف نيست .. بیشتر

داداش بردیا
۲,۵۰۶ پست
۵۵ دنبال‌کننده
۱۹,۳۲۱ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۶۳/۰۲/۱۸
آروم و عادی
دین اسلام
ايران، تهران، جزو اموات
زندگی با خانواده
سربازی رفته ام
سیگار نميکشم
گرایش سیاسی ندارم
A12

تصاویر اخیر

....
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد
و اگر اینگونه نیست،
تنهاییت کوتاه باشد
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید
اما اگر پیش آمد
بدانی چگونه به دور از نا امیدی،
زندگی کنی...!

باران شو و ببار در آسمانم
چه فرقی می‌کند من بهار باشم یا پاییز
تو
همیشه زیبایی!
به یکدیگر عشق بورزید،
اما از عشق بند مسازید:
 بگذارید عشق، دریایی مواج باشد در میان سواحل روح شما.
با هم بخوانید و برقصید و شادمان باشید، اما بگذارید هر یک از شما تنها باشد، همچون سیم‌های عود که تنها هستند، گرچه با یک نغمه به ارتعاش در می‌آیند.

دل های خود را به یکدیگر بدهید، اما نه برای نگه داشتن. زیرا تنها دست زندگی شایسته است دل های شما را نگه دارد.

در کنار یکدیگر بایستید،
اما نه بسیار نزدیک به یکدیگر، زیرا ستون های معبد جدای از هم می‌ایستند، و درخت بلوط و درخت سرو در سایه ی هم نمی‌بالند.

بازنشر کرده است.
ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم،
نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر...

ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان، و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...
ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...

میگن چند نفر تو بهشت نشسته بودند که سقف باز شد یکی از جهنم افتاد تو بهشت.

گفتند: چی شده؟
گفت: من مادرم نفرین کرده بود رفته بودم جهنم، ولی الان منو بخشیده، افتادم بهشت

چند لحظه بعد یکی دیگه افتاد، گفتند: تو چی؟
گفت: حق یتیم خوردم رفتم جهنم، ولی خانواده ام رضایت گرفتن اومدم بهشت.
داشتن صحبت میکردن که یهو سقف باز شد و یکی آویزون موند، یعنی شکم تا سر تو بهشت و بقیه تو جهنم.

گفتند: تو چیکار کردی؟
گفت: من ماهی اوزون برون خوردم حرام بود رفتم جهنم، الان حلال کردن اومدم بهشت!
گفتن: پس چرا نمیای پایین؟

میگه: آخه خالی نخوردم، با سه پیک عرق خوردم اون هنوز حلال نشده!!!!
جناب آقای نوبخت .
سلام اما نه علیک .
حرفهای امروز شما مایه تاسف است چون از پشت رسانه های دولتی که خون بهای هزاران شهید وهزاران بلکه میلیونها نفر از مردم ایران است اعلام نموده اید که مردم باید از بابت پرداخت حقوق سر موعد از شما تشکر کنند !!!
چرا باید مردم بابت اینکه پول خودشان را دریافت میکنند باید از شما تشکر کنند !مگر این حقوق ماترک خانوادگی شماست که به مردم پرداخت میشود؟؟؟ !!!
یکم سیاستمدارانه تر وعلمی ترودانشگاهی تر صحبت بکنید .
اول شما باید سر تعظیم فرود بیاورید پیش مردم چون همین مردم شما را به اینجا رسانیده اند دوم اینکه شما خیلی بدهکار این ملت هستید چون عامل فقر وفساد این جامعه شده اید .
مردم ولی نعمت شما هستند .قدرت شما ناشی از قدرت مردم هست .شما باید حد وجایگاه خودتان را بشناسید .نکنه باورتان شده حقوق مردم از جیب مبارک شما پرداخت میشود .شما باید از مردم بابت فریب وچپاول ثروت شان از آنان عذر خواهی کنید .
ازشما گردن کلفت تر وقوی باید در پیشگاه مردم پاسخگو باشد .
وقتی اعلام میکنید که مردم باید بابت پرداخت به موقع حقوق از شما تشکر کند یعنی وضعیت شما خیلی اسفبار است !!
بهتر نیست شال وکلاه کنید وتشریف ببرید تا یکم باد به وزد .

حالا این متن رو اونقدر انتشار بدید تا بگوش خودش که هیچ
بگوش توله هایش که در آمریکا هستن برسد.
هرشب ساعت۲۲، یک داستان کوتاه

قدیما یه شاگرد کفاشی بود هر روز میرفت لب رودخونه چرم میشست برای کفش درست کردن.

اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره، یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره، با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره، شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره، الان که آب برده دیگه فایده ای نداره.

زندگی هم همینه، تمام تلاش‌تون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید!
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
اسطوره مقاومت، سردار معظم قاسم سلیمانی
شهید شد بدست عناصر پلید و شیطانی
نرود یاد او زدل برادران هم رزمش به سهل و آسانی
امید دارم که کند شفاعتم روز حشربه آشکارو پنهانی
* بردیا بلورچی*
دو برادر بودند كه يكي از آنها معتاد و ديگري مردي متشخص و موفق بود.
براي همه معما بود كه چرا اين دو برادر كه هر دو در يك خانواده و با يك شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتي متفاوت داشته اند؟
از برادرِ معتاد، علت را پرسيدند. پاسخ داد: علت اصلي شكست من، پدرم بوده است. او هم يك معتاد بود. خانواده اش را كتك مي زد و زندگي بدي داشت. چه توقعي از من داريد؟ من هم مانند او شده ام.
از برادر موفق دليل موفقيتش را پرسيدند. در كمال ناباوري او گفت: علت موفقيت من پدرم است. من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگي اش را مي ديدم و سعي كردم كه از آن رفتارها درس بگيرم و كارهاي شايسته اي جايگزين آن ها كنم.

طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را می سازد...
مشاهده ۱۶ دیدگاه ارسالی ...
‏استالین در یک جلسه با سران شوروی یه مرغ زنده رو که گرسنه بوده میاره و شروع میکنه پرهای مرغ بیچاره رو می‌کَنه.
مرغ درد میکشه و جیغ میزنه ؛ وقتی پرهاشو کامل میکنه دونه می‌ریزه براش و مرغه هم چون گشنش بوده شروع میکنه دونه‌ها رو‌ خوردن.

استالین به اون افراد رو میکنه و میگه مهم نیست چه بلایی سر مردم میارید
تا وقتی گشنه باشن
همه چی
اوکی هست!


داستان میرداماد و دختر شاه عباس صفوی

شب هنگام (میرداماد) – طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی! محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد…

شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.
روزی یک کشتی در ساحل لنگر انداخت،
بار کشتی بشکه‌هایی از عسل بود
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت: از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی
تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت...

سپس تاجر به دستیارش سپرد که آدرس آن پیرزن را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد. آن مرد تعجب کرد و گفت از تو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او میدهی؟

تاجر جواب داد: ای جوان او به اندازه خودش درخواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم...

پروردگارا...
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم

آرزوهاتون را به دستان خدا بسپارید!
شادروان "حبیب یغمائی" در خاطراتش گفته:

در دوره رضاشاه بزرگ که عزا داری، سینه زنی، و قمه زنی ممنوع شده بود، یک روز ملک الشعرای بهار به شوکت الملک (امیربیرجند) گفته بود سپاس خدای را که در این دیار هم برق دارید، هم آب، هم مدرسه، هم سالن نمایش، همه چیز دارید. اینکه بعضی ها هنوز شکایت میکنند دیگر چه میخواهند؟

شوکت الملک گفته بود:
اینها برق نمی خواهند؛ اینها "محرم" میخواهند.
اینها مدرسه نمی خواهند، "روضه خوانی" میخواهند.
"کربلا" را به اینها بدهید، انگار همه چیز داده اید.

حبیب یغمائی متعلق به روستایی بود بنام "خور" و خیلی بآنجا عشق می ورزید.
در آنجا درمانگاه و کتابخانه و مدرسه ای ساخت و برای آبادانی آنجا جلوی هرکس و ناکسی ریش بخاک مالید و زانو زد.
مهمتر آنکه کتابخانه ای درست کرد و همه کتابهای خطی اش را که در طول عمر با خون دل جمع آوری کرده بود به آنجا منتقل کرد و وصیت کرد بعد از مرگش اورا آنجا دفن کنند.
می دانید مردم "خور" با جنازه اش چه کردند؟
وقتی پیکر نحیف و رنج کشیده اش را با کاروانی متشکل از شاگردانش، دکتر اسلامی، دکتر باستانی پاریزی، دکتر زرین کوب، سعیدی سیرجانی و دیگر چهره های نامدار وطن به روستای خور رسید، همان کودکانی که در مدرسه "یغمائی" درس خوانده و یا می خواندند، و همان مردمانی که در درمانگاهش درد های خود و عزیزانشان را درمان کرده بودند چه که نکردند.
به فتوای روحانی همان روستا، دامنشان را پر از سنگ ریزه کردند تا جنازه این خدمتگذار صدیق به فرهنگ ایران را سنگباران کنند.
دردناک تر آنکه پس از دفن جنازه فرزندانش دوسه روزی در مقبره اش کشیک دادند مبادا پیکرش را از زیر خاک بیرون بیاورند و به لاشخورها بدهند.

بدترین نوع بیسوادی، بیسوادی اجتماعی و سیاسی است.
نمی دانند که هزینه های زندگی مانند قیمت نان، مسکن، دارو، درمان و... همگی به تصمیمات سیاسی وابسته هستند.
برخی حتی به نادانی اجتماعی و سیاسی خود افتخار می کنند و می گویند : از سیاست بی زارند.
"برتولت برشت" می گوید: شهروندان نادان توجه ندارند که فحشا، اعتیاد، کودکان خیابانی، فساد و سایر بدبختی های اجتماعی نتیجه مستقیم بی توجهی به "سیاست" است.

اگر این متن ارزش خوانده شدن دارد، بنام یک ایرانی بافرهنگ با انتشار آن اجازه دهید، آموزه ای باشد برای آیندگان.
گفت : زندگی مثه نخ کردنه سوزنه!
یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی،
ولی چشات انقد خوب کار میکنه که
همون بار اول سوزن رو نخ میکنی،
اما هر چی پخته تر میشی، هر چی
بیشتر یاد میگیری چجوری بدوزی،
چجوری پینه بزنی، چجوری زندگی کنی،
تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن.
گفتم : خب یعنی نمیشه یه وقتی
برسه که هم بلد باشی بدوزی، هم
چشات اونقد سو داشته باشن که
سوزن رو نخ کنی؟
گفت: چرا، میشه، خوبم میشه
اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه.
گفتم چطور مگه؟
گفت : آخه مشکل اینجاست، وقتی
که هم بلدی بدوزی، هم چشات سو داره،
تازه اون موقع میفهمی
نه نخ داری، نه سوزن ...
*باسلام*
*جهت اطلاع آگاهی همه دوستان*

بیمارستان شهید دکتر لواسانی در شرق تهران

*انواع عملهای قلب*
*پیوند عروق*
*نصب رینگ تنظیم دریچه*
*تقویت ماهیچه ها*
*تبدیل دریچه ها*

و همه گونه عمل قلبی دیگر را *بصورت کاملا رایگان* برای دارندگان بیمه تامین اجتماعی انجام میدهد.

این عمل ها توسط بهترین پزشکهای ایران و جهان از جمله دکتر کرم رودی دارنده رتبه 11 بین برترین جراحان قلب جهان است

همچنین دکتر بابویه نژاد و بابازاده که جزء شش جراح قلب برتر دنیا هستند در این بیمارستان اقدام به عمل جراحی می نمایند

این بیمارستان پس از تلاشهای فراوان دکتر جمالیان عزیز، جان تازه ای گرفته و همه امکاناتش به قشر تحت پوشش بیمه تامین اجتماعی رایگان میباشد

*کاملا رایگان*

خواهشا نشر دهید که در این شرایط نابسامان اقتصادی کسی هزینه کلانی در بیمارستانهای خصوصی انجام ندهد

ضمنا سوییتهایی توسط هیئت امنای مسجدی در همسایگی بیمارستان ساخته شده که با امکانات کامل شبانه هزینه
اجاره هر سوئیت
فقط وفقط 40 هزارتومان میباشد

دوستان تو گروه ها اطلاع رسانی کنید شاید بدرد کسی بخوره!