تو
نه دوری ،نه نزدیک
نه زمستانی، نه بهار
نه گرمی، نه سرد
تو لبریز از اشتیاقِ دوستداشته شدن هستی
هر ذره ی این هوا
پُر است از وجود تو
کاش تمام نشود
این حال و هوای،من
کاش،
در تمام شعرهای جهان
از تو بودن را
می توانستم بسرایم
کاش این اشتیاقِ خواستن
فروکش نکند در من
ای شکفته در سینه ی من
ای نو بهار ِ من
در زندگی وقتی،
کاری برای انجام دادن
چیزی برای عشق ورزیدن يا
انگیزه ای برای امیدوار بودن داشتی
بدان که فرد خوشبختی خواهی بود ...
ارسطو
برنامهای که خدا برای شما دارد نمیتواند توسط مردم متوقف شود.
در سرزمین ناامیدی زندگی نکنید، خدا در سرزمین امید منتظر شماست.
جول اوستین
هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ
وین خانه و فرش باستانی هم هیچ
از نسیه و نقد زندگانی، همه را
سرمایه جوانی است، جوانی هم هیچ
خاقانی
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
خیام
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج بغیر خود مگردان ما را
ابوسعید ابوالخیر
در هر چیز
می توان عشق را حس کرد
وقتی دریا ماهی را در آغوش می گیرد،
زمین جوانه های کوچک را می بوسد،
و برگ های بلند ذرت، دانه دانه محبت را بغل می کنند!
در هر چیز…
می توان عشق را حس کرد و “خدا” را!
مینویسم و امضا میکنم که:
رابطه خوب ساختنیه، نه پیدا کردنی.
تا براش تلاش و فداکاری نکنی، کوتاه نیای که طرف مقابلو درک کنی کاری پیش نمیره.
این روزا همه به بقیه یه برچسب تاکسیک میزنن و بای؛ چرا؟ جایگرین زیاده؛ عادتم کردیم به تعویض، نه تعمیر.
نمیگم به هرچی تن بدین ولی خب تلاشم کنین…
به کجا چنین شتابان؟!
آنجا یک قهوه خانه بود ...
اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای، چرا؟
دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟!
عجله، همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه ی رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام ...
👤 محمود دولت آبادی
بودنت
همه چيز را عوض می كند
اما اينكه
كنارم باشی يا نباشی
فرقی نمی كند
تو مدام
روی بند بند تنم قدم می زنی
و در آسمان دلم پرواز می كنی
همين كه
نفس ميكشی
قدم می زنی
می خندی
برای من يعنی همه چيز
تو تمام دنيای منی
نمیدانم بودنت را چه کنم
بغل بگیرم
زندانی اش کنم
قاب بگیرم
چه کنم که همیشه باشد.
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••