ماه نبودم
که نبودنم
سیاهی چشمانت را بترساند

عطر بی حواسی ام
گاهی حتی هر چه فکر می کنی
نمی شناسی ام ...

چمدان ها را تو بردار
چیزی برایِ بردن ندارم
منی که
دلم می ماند
‌و همیشه ی خدا
جانم
به گوشه ی خیال تو گیر می کند
و خیال کن نشناسی ام...

ماه نبودم
که بنشینم توی خوابِ ماهی ها
و تو
خواب مرا میبینی هنوز؟
عطر بی حواسی
که نمی شناسی اش؟؟
کاش
کاش جایِ خالی داشتم!...
❤❤❤❤❤❤❤

خواب ها
بیداری های ِ روزگاری دگرند!
خواب دیدم
زیر درختان کهن ِ پرتقال بودیم
من و تو
و آسمان
این آرامش ِ بزرگ
ما را به لبخند می نگریست.
خواب ها، بیداری های ِ روزگاری دگرند
و مدت هاست
به تو که فکر میکنم
عطر ِ باغ های کهن ِ پرتقال
مرا می برد به خواب
به بیداری...

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر