ماتِ چشماش میشدم
میدونی ماتِ چشماش شدن یعنی چی؟؟
یعنی بدونِ پلک زدن روزَنه به روزَنه چشماشو از بَرشی
همچین که میخندید
چشماش عینِ خط میشد
دستشو میگرفت جلویِ دهنش
از تهِ دل میخندید و
میگفت دیگه تصویرتو ندارم
منم میگفتم تا تصویر نداری یه بوس از لبات بگیرم
درجا چشماش و باز میکرد و میگفت:
چیییییی!
صدایِ جیغ جیغوش
برام قشنگ ترین صدایِ دنیا بود
کی میگه مردا از حرف زدن زنا خسته میشن؟!
من حال میومدم با حرف زدنش
میشوندمش ورِ دلم
میگفتم حرف بزن برام ببینم
همچین که غنچه لباش بازو بسته میشد
دلِ منم باهاش میرفت
نَسَخِش میشدم
وقتی میفهمید دوساعتِ زُل زدم به لباش
شروع میکرد به جیغ زدن که:
باااااز تو به حرفایِ من گوش نمیدی !
دِ نمیدونست با اون صداش
با اون لباش
عقل و هوشمو از دست میدم
صدارو از دست میدم و فقط تصویرو میبینم !
الان دستش اومده
تا بخواد نَسَخم کنه
شروع میکنه برام حرف زدن
دلِ منم میره باهاش..

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.