چشم هایم راهرکجا می سایم تاریکی است

دست هایم رامی سایم 
تاریکی است
من وتو دلهامان پای یک کوه بلند
منتظرمانده که پروازکند
نوک یک قله هوارابمکد
هیچ کس هیچ کجا 
نام مارانشنید 
وبه اندوه غزلسوگ دلی گوش نداد
خانه هامان همه در
مبهم مه
روزگاری است که درنشیه ی یک جام هوا
درسکوت دلمان غوغایی است
غیراین جا همه جا
اسمان هابزمین دوخته است
جامه های همه ی پنجره ها
خیس باران شب وشبچره هاست

درگذرگاه سلام همه ی ما سرخ است


دستهایم را هرکجا می سایم تاریکی است 
#استادکریمپور

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.