‌قادر نیستم با کلمات بیان کنم‌

حسرتی که در من است،
در کلمات نمی‌گنجد.
اما در خالیِ آغوشِ گشوده‌ام
در جریانِ خونِ رگ‌هایِ بازوان‌ام
در هر ضربان قلب من
تو
طنین‌انداز می‌شوی
عبور می کنی
دوباره به من بازمی‌گردی
و تا ابد
می‌مانی.

تو از عمق وجودم،
سرچشمه می‌گیری.
اما
هر نفس
در سرمای وجود من
یخ می‌زند
منجمد می‌شود
و به یادم می‌آورد
تو
همان کسی هستی
که
دوباره
و دوباره
مرا ترک‌ گفت.

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.