اجازه ندهیم یک رابطه که عمرش تمام شده هی کش پیدا کند تا جایی که همهء
خاطرات خوبش را هم با خودش ببرد ! ما فقط بلد شدیم یلخی عاشق شویم . یاد
گرفتیم فقط عشق بورزیم . یادمان ندادند عاشق چه جور آدمی" شویم .
آغوش باز کردیم و چشم باز نکردیم ...
دلمان لرزید دستمان و نگاهمان ، حواسمان پرت یار شد ، جاده را گم کردیم .
کداممان وقتی فهمید معشوق از جنس دیگری ست ، چیزی نیست که او می خواست ،
برگشت توی جاده خودش ؟ کداممان به وقتش رشته را پاره کردیم ؟
زندگی کوفتمان شد ... خوشی به کاممان ماسید ولی بیرون رفتن از رابطه را یاد نگرفتیم .
تا ته داستان را از حفظ یم ، از تلخی ماجرا خبر داریم ولی می زنیم به دل
قصه تا ذوب شویم که تا آخر آخرش را بازی کرده باشیم غافل از اینکه ته قصه ،
گاهی فقط حسرت منتظر ماست ...