داستان کوتاه
تقریبا همه ی ما این مطلب رو خوندیم ، شاید خوندن مجددش خالی از لطف نباشه!

"عکس یادگاری جانباز ایرانی با مالدینی"

یکی از جانبازان شیمیایی تعریف میکرد:
وقتی از جبهه برا مرخصی برگشتم راننده آژانس از من کرایه دو برابر گرفت، چون لباسهایم خاکی بود پول کارواش رو هم ازم گرفت.

یک روز هم داخل تاکسی تو اتوبان بخاطر بیماری شیمیایی حالت تهوع داشتم راننده نگه داشت تا کنار اتوبان استفراغ کنم و وقتی برگشتم راننده حرکت کرد و گفت: ماشینم کثیف نشه، موندم کنار اتوبان.

وقتی برای درمان رفتم "ایتالیا" تو بیمارستان شهر رم بستری بودم فامیل  پرستار مالدینی بود اولش فکر کردم  تشابه اسمی هست، ولی بعد که پرسیدم فهمیدم واقعا خواهر "پائولو مالدینی" فوتبالیست اسطوره ای ایتالیاست
ازش خواستم که یه عکس یادگاری از برادرش بهم بده و اون قول داد که فردا صبح میده.

ولی صبح که از خواب بیدار شدم دیدم پائولو مالدینی با یه دسته گل دو ساعتی میشد بالا سرم نشسته و بیدارم نکرده بود تا خودم بیدار شم.

شب خواهرش بهش زنگ زده بود و گفته بود که یک جانباز ایرانی عکس یادگاری از تو میخواد و اون مسیر ۶۰۰ کیلومتری میلان تا رم رو شبانه اومده بود تا یه عکس یادگاری واقعی با یه جانباز کشور بیگانه بندازه و از اون تجلیل کنه!

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.