محبوب من...
زندگی به خودیِ خود دَمار از روزگارمان در می آورد
همین که هرسال پیرتر شدنمان را جشن میگیریم،
یعنی چاره ای دیگر نداریم
می شویم درست شبیهِ وقتی که
بینِ بد و بدتر انتخاب دیگری روی میزمان نیست
اصلا فکر کن پیر هم نشویم
باز هم زندگی سختی های خودش را دارد...
ما باید با زندگی کنار بیاییم
زورمان هم نمی رسد که
بعضی اتفاق ها را روبه راه کنیم،
مثل از دست دادن ها، رفتن ها، آمدن ها،
حادثه هایی که روندِ زندگی را تغییر می دهند

ما همه ی کاری که می توانیم بکنیم این است،
که تلاش کنیم، بجنگیم، عشق بورزیم، دوست داشته باشیم، فراموش کنیم و بخندیم.
بگذار همه بگویند ما دیوانه هایی هستیم که
به جرزِ دیوار هم می خندیم

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.