چشمان تو که از هیجان گریه می کنند
در من هزار چشم نهان گریه می کنند

نفرین به شعر هایم اگر چشمهای تو
اینگونه از شنیدنشان گریه می کنند

بانوی من چگونه تسلایتان دهم؟
چون چشمهای باورتان گریه می کنند

پر کرده کیسه های خود از بغض رودها
چون ابرهای خیس خزان گریه می کنند

وقتی تو گریه می کنی ، ای دوست در دلم
انگار که ابرهای جهان گریه می کنند

انگار باتو، بار دگر خواهران من
در ماتم برادرشان گریه می کنند

درماتم هزار گل ارغوان مگر
باهم هزار سرو جوان گریه می کنند

انگار عاشقانه ترین خاطرات من
همراه با تو ، مویه کنان گریه می کنند

حس می کنم که گریه فقط گریه تو نیست
همراه تو زمین و زمان گریه می کنند

#حسین_منزوی

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.