در آستانه ی فصلی به نام دلتنگی
عبور میکنم از ازدحام دلتنگی
بیا تا بسرایم برایت از ته دل
فرازی از غزل ناتمام دلتنگی
تصدق سر آن چهره گشاده ی تو
اگر که عالم من شد بکام دلتنگی
نگو که همسفر غصه ها چرا شده ام
که همدم اند لب من و جام دلتنگی
تمام عمر صبورانه جستجو کردم
نبود جای خوشی در مرام دلتنگی
خدا کند که نیفتد گذار بودن تو
شبی ، دمی ، نفسی هم به دام دلتنگی
تو در سپیده ی فردا به یاد من هم باش
که آفتاب من آمد به بام دلتنگی !
AtenA
+++++++++
در آستانه ی فصلی به نام دلتنگی
عبور میکنم از ازدحام دلتنگی
بیا تا بسرایم برایت از ته دل
فرازی از غزل ناتمام دلتنگی
تصدق سر آن چهره گشاده ی تو
اگر که عالم من شد بکام دلتنگی
نگو که همسفر غصه ها چرا شده ام
که همدم اند لب من و جام دلتنگی
تمام عمر صبورانه جستجو کردم
نبود جای خوشی در مرام دلتنگی
خدا کند که نیفتد گذار بودن تو
شبی ، دمی ، نفسی هم به دام دلتنگی
تو در سپیده ی فردا به یاد من هم باش
که آفتاب من آمد به بام دلتنگی !
××××××××××××