جلسه داشتم با یه مشت خانوم متشخص و تحصیل کرده و مجری و اووف اصلا نگم
سرماخورده بودم و آبریزش
دیگه دستامم پر از دستمالایه آغشته به بینی
دستشونو دراز کردند سلام علیک کنن
منه طفل معصوم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم ببخشید دستام دماغیه
لعنت به این صداقتی که هرنکته و مکان حالیش نیست
پیربُن بَست ..~
این داستان واقعی است
گفتن نداشت ولی از بس کپی پیستین گفتم بگم سوءِ تفاوت نشه
#آقا_امیر
~فاطمه ~
این داستان واقعی است
گفتن نداشت ولی از بس کپی پیستین گفتم بگم سوءِ تفاوت نشه
عاشق این صداقتتم لنتی ..
پیربُن بَست ..~
داغونمااالهه لهم
~فاطمه ~
داغونمااالهه لهم