يه پيرمرده و يه پيرزنه و يه
پسره و يه دختره تو يه كوپه
قطار با هم بودن،‌ قطار ميره تو تونل و همه جا
تاريك ميشه،‌ يهو يه صداي ماچ و بعد

هم يه صداي كشيده مياد! قطار از تونل مياد بيرون همه نشسته بودن سر
جاشون. پيرزنه
با
خودش ميگه: عجب دختر متين و باحياييه! با اينكه جوونه و دلش ميخواد ولي به كسي
راه نميده، تا يارو بوسيدش ،
گذاشت زير گوشش! دختره با خودش ميگه: عجب پيرزنه
نجيبيه! با اينكه سنش بالاست و كسي تحويلش نميگيره،
بازم نميذاره كسي ازش سوء
استفاده كنه. پيرمرده هم با خودش ميگه:‌ بابا عجب بدبختيه‌ها! يكي ديگه
حالش رو
ميكنه ما
كشيده رو مي‌خوريم! پسره هم با خودش ميگه: چه حالي ميده آدم كف دستش رو
ببوسه محكم بزنه تو گوش بغلي
!


پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.