پشت شیشه ایستاده ام
دست تکان میدهی
سرد است
و هوا تاریک
و سوزنبان اشاره میکند به من
دربها که بسته میشوند...
گریه میکنم
گریه میکنی
و قیصر میخوانم برایت:
قطار میرود - تو میروی- تمام ایستگاه میرود...
همین که دور میشوی
نگاه میکنم
چیزی جاگذاشته ای
مرا
دل مرا...!
دیدگاه غیرفعال شده است.

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر