ســلام؛خیلی ازپدر و مادران دلواپس آیندۀ جوانان هستند،،،
این خیلی خوبه اما شاید،حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده که باهم به کافی شاپ بروند،
یا باهم درد و دل کنند و در موضوعاتمختلف به مشورت و هم اندیشی و چاره جوئی اقدام کنند،،،
یا در خیابان قدم بزنند وبه استخر شنا بروند و گاهی بلند بلند بخندند...
بسیاری ازجوانان  نگران فشار کاری پدران و هزینه هایِ سنگین زندگیِ خانوادگی هستند،
اما خیلی از همین جووونا؛حتی یکبار هم نشده خواسته هایشان را به تعویق بیندازند تا پدران برای مدتی احساس راحتی کند...
باور داریم که خیلی از مادران با فکر خوشبختی جوانان خوابشان نمیبرد اما ای بسا حتی یکبار هم نشده
که با ایشان  در مورد راهکارهای رسیدنبه خوشبختی ؛صحبت کنند و بپرسند: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
میدانیم که خیلی از جوانان آگاه با فکر رنج و سختیِ پدر و مادرشان از خواب بیدار میشوند،
اما شاید حتی یکبار نشده که دستشان را بگیرند و در چشمان پر از مهرِ والدینشان نگاه کرده و متشکر باشند! ،
با او.نا به سینما و پارک بروند،باهم تخمه بشکنند ،فیلم ببیننــد و کمی به اونا آرامش جوانانه بدهند......
میگم شاید خیلی از جوانانِ ما از نسل آدم های بلاتکلیف باشند!!!...

ازیک طرف در خلوت خود، دلشـــان برای این و آن تنگ می شود،
از طرف دیگر وقتی به هم میرســند لال مانی میگیرند، انگار نیرویی نامرئی،
فراتر از جوانیشون وجود دارد که دهانشــان را بسته تا مبادا چیزی در مورد دلتنگی هایشان بگویـنــد...
خیلی ها تکلیفشان را با خودشــان روشن نمیکننـــد.. آخر اگر یکدیگر رادوست میداریم ؟
پس چرا آنقدر شهامت نداریم که دوست داشتن مان را ابراز کنیم  مگر ما آدم های بیچاره ای هستیـــم؟!
آنقدر دربیان احساساتمان حقیر و ناچیزیم که صبر میکنیم تاوقتی عزیزی را از دست دادیم ،تا آخر عمر برایش شعر بگوییم...
از یک جا به بعد باید این سُــــکوت خطرناک را شکســـــت و راه افتـــــاد...
از یک جا به بعد باید پدر به پسرش بگوید که چقدر دوستش دارد...

از یک جا به بعد باید پسر دست پدر را بگیرد و باهم قدم بزنند...
از یک جا به بعد باید مادر پسرش را به یک شام دونفره دعوت کند...

از یک جا به بعد باید پسر در گوش مادرش بگوید: چقدر خوب است که تورا دارم...
و چه خوب است از یک جا به بعد همینجا باشد،از همین جا که این نوشته تمام شد

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.