يكي از دوستان ميگفت:



این روزها اینستاگرام برای من دانشگاه جامعه شناسی است. شاید این حرف
اغراق آمیز به نظر برسد اما هر روز از این کهکشان چیزهای تازه ای یاد می گیرم
. هر روز
مثل آن مرد از اصحاب کهف که با سکه های سیصد سال پیش تر آمده بود شهر نان بخرد،
شگفت زده می شوم و هی به خودم می گویم بالاخره این آبِ زرد رنگ و جِرم گرفته باید
زلال شود و... نمی شود
!

انتظار
ندارم همه در اینستاگرام از هگل و نیچه بنویسند اما وقتی می بینم کسی صفحه ای
ساخته و سه، چهار عکس از پای زنی گذاشته و چندصدهزارنفر آن را فالو کرده اند و
صدها نفر کامنت گذاشته اند حیرت می کنم
!

آدمها
البته آزاد هستند که عکس های شست پا، ابروهای کُتلتی و لب های اُردکی و دماغ خوکی
یا سایر برجستگی های مجاز و غیرمجاز را دنبال کنند یا ویدئو منتشر کنند "از
این به بعد همه هزینه ها برای تو میشه!..جووون!" اما وقتی سطح دغدغه تا سرحد
مارک شورت بیرون زده پسرها و سیکس پک و "سلام به همه تودلیا! پروتزیا! عسیسم
دندوناشو لمینت کرده" سقوط می کند،می شود پرسید: ما داریم به کجا می ریم؟


شبی که
ترامپ نگفت خلیج فارس، جمعی از مردان هموطن با تمام خاندان مونث زنده و مُرده او
وصلت کردند(با ذکر جزییات محل!). به پیج چند نفر از آنها سر زدم، فوق العاده بود.
هم عکس عزاداری محرم داشتند، هم فحاشی به عرب سوسمارخور که به ایران آریایی حمله
کرد، هم فحش به ایرانِ "خراب شده"، هم پرچم شیر و خورشید و عکس شاه، هم
هشتگ
!
لامصب ها روحی با این درجه از کشسانی را از کجا خریده اید؟

این
آزادی اندیشه نیست، آشفتگی اندیشه است. جوگیری فصلی است. اعتقاد نداشتن به هیچ چیز
و همه چیز! رقصیدن با هر بادی که می وزد
.

آدم بی تعلق،آدم معلق است.
بی ریشه وخطرناک.

((
یک جا لنگر بیندازیم))





پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.