قسم به عشق که دروازه‌ی سپیده‌دم است
قسم به دوست که با آفتاب‌ها، به هم است

قسم به عشق که زیتون باغ‌های شمال
قسم به دوست که خرمای نخل‌های جنوب است

سپس قسم به جنون ، این رهایی مطلق ،
که در طریقت عشّاق، اوّلین قدم است

که زیستن تهی از عشق، برزخی است عظیم
که زندگی است به نام ار چه، بدتر از عدم است

مگر نه ماه شب ماست عشق و خود نه مگر
محاق ماه به خیل ستارگان ستم است؟

ببین! که وقت جهان‌بینی است و جان‌بینی
کنون که آینه‌ی چشم دوست، جام‌جم است

 براا دلبر جان خودم 

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.