شیطان پیش از رانده شدن از درگاه الهی، به عربی حارث و به عبری، عزازیل نام داشت. عزازیل، به معنای عزیز شده خداست! شیطان به دلیل کثرت سجده اختیاری، به رتبه مقربان درگاه ربوبی بار یافته بود و از این رو چنین لقبی بدو نسبت دادهاند. قرآن در ضمن روایت ماجرای خلقت آدم و سرپیچی شیطان از فرمان الهی، از شیطان نافرمان و مطرود درگاه ربوبی، ۱۱ مرتبه با نام ابلیس یاد کرده است.
ادامه مطلب در لینک
علی
از برخی روایات چنین استفاده میشود که بیشتر شیاطین جنّی از فرزندان خود ابلیس هستند؛ و از میان فرزندان او تنها یکی ایمان آورده که نام او «هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس» است.
در این روایات بیان شده است که هام بن هیم به دعوت حضرت نوح(ع) توبه کرد و با برخی از پیامبران از جمله پیامبر اکرم(ص) و نیز با امام علی(ع) ملاقات کرد. و در جنگ صفین به شهادت رسید.
یکی از این نقلهایی که گویای این ماجرا است و دارای سلسله سند صحیح میباشد؛ روایتی است که در کتاب «بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم» آمده است و تمام، راویان آن توثیق شدهاند و حتی برخی از آنها جلیل القدر میباشند. از جهت متن و محتوا هم دارای مشکل اعتقادی نیست و مخالف مبانی و اصول اعتقادی شیعه نیست؛ به علاوه، اجمالاً مىدانیم جنّ، گاهى در زندگى انسان تأثیر گذاشته و برخى از انسانها نیز در زندگى جنّیان مؤثر میباشند. و برحسب روایات دیگری که نقل شده است؛ آنان با انبیا و ائمه(ع) ارتباط داشتهاند، که این روایت یکی از آنان است.
از برخی روایات چنین استفاده میشود که بیشتر شیاطین جنّی از فرزندان خود ابلیس هستند؛ و از میان فرزندان او تنها یکی ایمان آورده که نام او «هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس» است.[۱] ایمان این فرد هم در منابع شیعی و هم در منابع اهل سنت گزارش شده است.
در چندین روایت، با اندک اختلافی در نقل،[۲] درباره هام بن هیم ماجرایی وارد شده است که در برخی منابع اسلامی به تناسب بحث –به ویژه در ذیل آیه شریفه «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُوم»[۳]-، این جریان را آوردهاند. در اینجا یکی از این روایات که دارای سلسله سند است، نقل میشود.
امام صادق(ع) فرمود: «رسول خدا(ص) در کوههاى تِهامَه[۴] مردى را دید که بر عصاى بلندى به اندازه درخت خرما تکیه زده است. پس حضرت فرمود: این آواز جن است. جن گفت: من هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس هستم.
حضرت فرمود: حد فاصل تو و ابلیس دو پدر میباشد؟
گفت: آرى.
حضرت فرمود: بر تو چه گذشته؟
گفت: روزگارم را به بیهودگى گذراندم مگر اندکى از آن را. از روزى که قابیل، هابیل را کشت من بودم. میتوانستم حرف بزنم. اعتصام به حبل الهى نداشتم، در بیشه میگشتم و از تپّهها بالا میرفتم و مردم را به قطع رحم با خویشاوندان و مال حرام دعوت مینمودم.
پیامبر(ص) فرمود: بد سیرهاى است روش پیرى که در سنین کهنسالى به اندیشه مینشیند و جوانى که در سنین جوانیش در آرزوها و خیالپردازى، روزگار میگذراند.
آن جن گفت: من توبه کردهام. آن زمان که همراه نوح(ع) در کشتیاش بودم و او را به دلیل دعایى که براى قوم خویش مینمود، ملامت کردم. حضرت نوح نیز مرا به توبه واداشت. پس از آن با هود(ع)، همراه با کسانى که به او ایمان آورده بودند، در مسجد آن حضرت بودم و او را نیز به جهت دعایى که براى قومش نمود، ملامت کردم. و با الیاس در شنزارها به سر میبردم. و همراه ابراهیم(ع) بودم آن هنگام که قوم وى با او خدعه کردند و آنحضرت را در آتش انداختند. من در میانه منجنیق و آتش بودم که خداوند آتش را بر آن حضرت سرد و سلامت ساخت. پس از آن، با یوسف(ع) بودم آنگاه که برادرانش به وى حسادت ورزیدند و او را در چاهى افکندند. من او را به ژرفاى چاه بردم و او را غذا میدادم و بسان یک رفیق با او رفتار مینمودم. بعد از آن، در زندان نیز یار و انیس وى بودم تا اینکه خداوند وى را از آنجا رهایى بخشید. سپس، همراه با موسى(ع) بودم. آنحضرت بخشى از تورات را به من آموخت و فرمود: اگر در زمان حضرت عیسى هم بودى، سلام مرا بدو برسان. من نیز عیسى(ع) را ملاقات کردم و سلام موسى(ع) را به ایشان رساندم. و همراه آن حضرت بودم تا اینکه بخشى از انجیل را به من آموخت و فرمود: اگر در دوران حضرت محمّد(ص) بودى سلام مرا به آن حضرت ابلاغ کن. پس اى رسول خدا! عیسى بر تو سلام میرساند.
رسول خدا(ص) فرمود: بر عیسى، روح خدا و کلمهاش- تا آن زمان که آسمانها و زمین پا برجایند- سلام. و بر تو نیز سلام اى هام! که سلام آنان را به من رساندى. اگر درخواست و حاجتى دارى، بگو.
هام گفت: حاجت و خواسته من آن است که خداوند تو را براى امّتت نگهدارد و آنان را براى تو نیکو و شایسته و صالح گرداند و به آنان استقامت عطا کند تا براى وصى و جانشین پس از تو مقاومت و استوارى ورزند؛ چرا که امتهاى پیشین به خاطر سرپیچى از اوصیاى الهى به هلاکت رسیدند. و خواسته من آن است که اى رسول خدا! سورهاى از قرآن را به من تعلیم دهى تا در نمازم آن را بخوانم.
رسول خدا(ص) به حضرت على(ع) فرمود: به هام یاد بده و با او مدارا کن.
هام گفت: اى رسول خدا! این کسى که مرا بدو میسپارى کیست؟ ما گروه جنّیان دستور نداریم از کسى که پیامبر یا جانشین پیامبر نیست فرمانبردارى کنیم.
رسول خدا(ص)
goli
فوق العاده بود.پس ادامش چی
علی
در دو لینک گذاشته بودم