از بین اشکالِ هندسی
دایره ها دوست داشتنی ترند ...
کاش همه ی آدم ها دایره بودند ...
دایره ای که :
نه گوشه ای دارد برایِ زخم زدن ،
نه مارپیچی برای دور زدن
و نه زاویه ای برای بد دیدن ...
دایره اصلاً پیچیده نیست ...
کاش آدم ها مثل دایره ساده بودند
و شناختنشان اینقدر سخت نبود ...
همین ...
امن باشید عزیزان
تمام تلاشتون رو در زندگی بکنید که آدم امنی باشید برای دیگران، که وقتی کسی در اوج آسیبپذیری با شما روبهرو شد،
زخمی به باقی زخمهاش و دردی به باقی دردهاش اضافه نکنید، حداقلهای درک و شعور انسانی رو داشته باشید
آدم باشید...
( موقت )
ممنونم
از آدمهایی که در زندگی من
چه کوتاه نقش داشتند، چه هستند هنوز
از آنها که لبخند شدند، از آنها که بغض شدند
ممنونم از تمام آدم هایی که آمدند
تا من دنیا را زیباتر ببینم
و رفتند، تا به دنبال زیبایی ها بروم
از آدمهایی که حرف هایشان زخم بر دلم گذاشت
تا یاد بگیرم هرکسی ارزش هم صحبت شدن را ندارد
و آدمهایی که بی حرف، وجودشان از بایدهای زندگی بود
ممنونم از آدمهایی که از دردهایم
مرحمی ساختند برای خودشان
تا یاد بگیرم آنقدر لبخند بزنم
تا خودم هم دردهایم را فراموش کنم
من از تمام آدمهای زندگیام ممنونم
آنها هر طور که بودند منِ امروز را ساختند
منِ امروزی که یاد گرفته به دنبال آرزوهایش برود
دست آدمهای واقعی زندگی را بگیرد
و دور شود
و دور شود
و دور شود...
خدایا…
یادم بده آن قدر مشغول عیبهاي
خودم باشم که عیب هاي دیگران رانبینم…
یادم بده اگر کسی را بد دیدم
قضاوتش نکنم، درکش کنم…
یادم بده بدی دیدم “ببخشم” ولی بدی نکنم!
چرا که نمی دانم بخشیده می شوم یا نه…
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم،
دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم…
یادم بده اگر سخت بگیرم “سخت می بینم”…
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم، چرا که در تاریکی همه ي شبیه هم هستیم…
یادم بده چشمانم را روی بدیها و
تلخیها ببندم چرا که چشمان خوشگل،
بیشک جذاب میبینند…
خدای همیشگی من!!
نمیدانم امروز هستم یا فردا…
تو از ازل مرا یافته اي و من هنوز
در جستجوی توام…
یاریم کن لبخند خود را نثار تمام
کسانی کنم که دلم را شکستند،
قضاوتم کردند،
نادیدهام گرفتند…
یادم بده از آدمها خرده نگیرم…
اگر بد شدند بدی دیدند!
من مفید هستم و مفید می مانم…
چرا که مفید بودن هنر نیست،
مفید ماندن هنر هست..
همین ...
مراقب حرف زدن و رفتارتون با کسی که دوسش دارید باشید،
وقتی تن کسی رو زخمی کنی دیگه بعدش نوازش کردنش
فقط دردشو بیشتر میکنه...
بدهکار هرکسی هستی باش
بدهکار خودت نباش !
با هرکسی نا مهربون هستی باش
با خودت مهربون باش !
انتظار نداشته باش کسی
بیاد حالتو خوب کنه ...
حال خوبی که با اومدن کسی بیاد
با رفتنشم میره !
با خودت خوب باش؛
کسی بیاد خوبی،
وقتی هم بره خوبی ...!
این دنیا خودش به ما ها سخت گرفته
تو دیگه به خودت سخت نگیر ...
رفیق؛کاری انجام بده
که بهت حس خوبی میده
اصلا تمام تلاش یک عمر آدم برای چیه؟!
برای رسیدن به حس خوب،
لباسی بپوش که حس خوبی
باهاش داشته باشی ..!
با کسایی بگرد که حس خوبی
ازشون بگیری ...
چون حست که خوب باشه
دیگه فقط زنده نیستی
زندگی میکنی ...
همین ...
مواظب باش
اینجا فضا مجازی است !
نکند در عمق تنهاییت
چمدان دلتنگی هایت را
به نغمه نغمه های پوچ و غیر حقیقی ببندی ...
یادت باشد اینجا هرکه هر چه میخواهد میتواند باشد ؛
قاضی ، وکیل ، دکتر ، مهندس ، شاعر و ...
اینجا حتی آدمها به راحتی تغییر جنسیت می دهند !
زن ها مرد میشوند و مردها زن ...
اما تو باور نکن
قشنگی های اینجا فقط در همان چهارچوپ بی اساس خودشان هستند !
نکند خودت را آنقدر درگیر کنی که همه عمر زل بزنی به گوشیت
همین ...
اول بزرگ میشی، یاد میگیری حرف بزنی و توضیح بدی و حل کنی ،
بعد بزرگتر می شی و می فهمی که یه سری چیزا باید از دست برن !
لازم نیست حرف بزنی و سوء تفاهم ها رو حل کنی ،
باید ی گوشه بنشینی و تموم شدن رو تما شا کنی ...
دل میکَنی...
از آدما، از حس هایی که بهشون داشتی، از وقتایی که حالت از ته دل خوب بوده باهاشون.
دل کندن آسون نیستا؛ نه!
مثل جون کندنه!
جدا از اون دردهایی که داری توو لحظه میکشی، دلتنگ هم هستی...!
با این حال، میتونه سختتر از جون کندن باشه!
ولی اگه کندی، اگه از ته ریشهی اون دل رو برداشتی و رفتی، دیگه نمیتونی مثل قبل وصل کنی تیکه های دلت رو به هم...!
و اون موقع دیگه خیلی چیزا عوض شده!
خیلی چیزا...
بدون مخاطب
ما دیگه هیچوقت باهم حرف نمیزنیم ولی:
امیدوارم که حالت خوب باشه، بالاخره با خودت صلح کرده باشی، به پالت زندگیت علاوه بر دوتا رنگ سیاه و سفید رنگهای دیگهای اضافه شده باشن، دوست و دشمنت رو شناخته باشی، با خودت مهربون تر باشی، خودت رو انقدر بیارزش و نخواستنی تصور نکنی، با ترسهات مواجه شده باشی، یه سری از مفاهیم رو از نو برای خودت معنی کرده باشی
و نهایتا خودت رو دست هرکسی نداده باشی...
همین...
و
۱ کاربر دیگر
بازنشر کردهاند.
برای رفتن
نه خداحافظی میخواستم، نه راه و نه چمدان
در سرم دری باز بود، بستم و رفتم...
آدمهاى خوب هنوز وجود دارن، شايد كمياب باشن اما وجود دارن. و وقتی مسيرشون با تو تلاقى ميكنه، اونقدر بالغ باش كه باهاشون بازى نكنی. بزرگ شدن يک تصميمه نه فقط يک عدد .
سردرد داشت
سر، درد داشت
بارون، انگاری که شلاق میخوره به تن، محکم خودشو میزد به سقف!
سقفدرد داشت
سقف، درد داشت
چشماشو وا کرد و نمیدید، میدید، تار میدید!
چشمدرد داشت
چشم، درد داشت
میگشت دنبالِ یه دکمه که خاموشش کنه، خودشو، فکرشو، مغزشو!
مغزدرد داشت
مغز، درد داشت
حنجره دیگه توانِ این همه داد زدن توو گوشِ خلقِ ناشنوایِ پُر از ادای شنوا رو نداشت!
گلودرد داشت
گلو، درد داشت
کنجِ اتاق پر بود از آت و آشغالایی که قراره بود دیشب جمع و جور شن و نشده بودن، انگیزه نداشت، میگفت وقتی ببینن بهشون توجه نمیکنم خودشون جمع و جور میشن، میرن زیرِ تخت قایم میشن، از جلو چشام پنهون میشن! دروغ میگفت، بعدِ اینهمه وقت هنوز سرِ جاشونن، اونجوری که میگفت نشد، هیچی اونجوری که میخواست نشد، هیچی نشد.
مردها هم گاهی بی کس می شوند
وقتی جستجو می کنند نگاهِ آشنا را
و نمی یابند و از پا می افتند
دست می کشند از دلدادگی
روزمرگی ها را بیشتر به دورِ خود دیوار می کنند
آدمِ دیگری می شوند
گاهی ساکت گاهی پر صدا
گاهی جسور گاهی خودخواه
مردها وقتی نمی یابند گوشه ی آرامش را
میانِ آغوشِ نرم و امنِ یک زن
سنگ می شوند
مردها گاهی نصفه و نیمه می مانند
وقتی نیست دخترکی که برایشان دختر باشد !
می دانی چه می گویم ؟
شرور باشد
برایِ چشمانِ مردش بی پروا باشد
بگوید.. بخندد... ببوسد
خستگی هایش را بفهمد
سکوتش را بخواند
دستش را بگیرد شهر را نشانش دهد
رو به رویِ مغازه ها به ایستد
برایش لباس انتخاب کند
و بفهمد و بفهمد و بفهمد
مرد ها
این سخت هایِ شکننده
گاهی
فهمیدن می خواهند
همین ...
بانو
درود
Faryad
درود
بر قرار باشید تا همیشه رفیق