دائما یکسان نباشد حال دوران
غم مخور
یه افسانه ژاپنی میگه
اگه توی این زندگی ارزوی برآورده نشده ای داریم
توی زندگی قبلیمون بهش رسیدیم و دیدیم اصلا خوش نمیگذره
پس غصه چیزیو نخور..
< هُوَ الَّذِي أَنـزلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ >
آرام کننده قلب ها..
پدرِ من کارگر بود
پدرِ او معلم
ما پولِ جهاز نداشتیم
آنها پولِ عروسی
به هم نرسیدیم
سالها سپری شد
او پزشک شد و من معلم ورزش
دخترش دانش آموزم شده
و گاهی من بیمارش میشوم
اما آنچه هم "درد" و هم "درمان"مان شد
پولِ کمِ حلالِ پدرانمان بود
< رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ >
آنچه طاقت و تحمل آن را نداریم
برایمان مقدر مدار
میگن هر خالکوبی یه داستانی داره
شاید زیباترین خالکوبی که عاشقانه ترین داستان رو پشتش داره
ترک های روی شکم مامانا هستش
داستان تولدمون
به سودای تو مشغولم
ز غوغای جهان فارغ
و عن تلك الأشياء التي قُلنا بأنها لو حدثت سنموت، حدثت و لم نمت، و لم تسقط السماء، و لم يضربنا نيزك، و لم تتدمر الأرض، استمرت الحياة كأن شيئاً لم يحدث !
اون چیزایی که گفتیم اگر اتفاق بیفته میمیریم؛ اتفاق افتاد ولی نمردیم!
آسمونم به زمین نرسید، شهاب سنگ بهمون نخورد، زمینم متلاشی نشد!
زندگی یه جوری ادامه پیدا کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده
< يا قَاضِيَ الْحَقِّ >
ای حاکم بر حق..
شاید یه شب بارون؛ شاید یه شب دریا…
دست منو بذاره تو دستات!
< یَا مَنْ هُوَ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ >
ای آنکه بر بندگانش آگاه و بیناست
هیچوقت بد کسیو نخواستیم
اما هر بار که خوردیم زمین
صدای خنده های آشنا شنیدیم
ای در دل نشسته
از تو کجا گریزم
.
.