♛سلطان لبخند ♛
۲۲ پست
۱۲۱ دنبال‌کننده
۳۲,۴۷۸ امتیاز
مرد
۱۳۶۶/۰۵/۲۲

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.
ای‌ که‌ از‌ دوری‌ ما‌ رنج‌ ها‌ کشیدی‌ مااومدیم
سلام‌ علیکم‌ بروبچه‌ های‌ باصفای‌ کلیک‌
مااومدیم‌ نبودیم‌
دفعات‌ بعدکه‌ امدیم‌ شاید‌ باشید

کی بود خصوصی داد پاکید


گر بدين سان زيست بايد پست


من چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوايي نياويزم


از بلند كاج خشک كوچه ي بن بست


گر بدين سان زيست بايد پاك


من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود، چون كوه


يادگاري جاودانه برتراز بي بقاي خاک




خدایا ..
وقتی که شب می‌رسد
افکارم از تو و عشقت
آرامش می‌گیــرد ،
خوابم از مهرت
اطمینان می‌یابد .
مرا از واسطه های
آرامش و شادی
بندگانت قرار بده

و همان‌گونه که ما هستیم –
جهان است.
به عبارتی دیگر، اگر ما طمع‌کار ،
حسود ، رقابتی باشیم ،
اجتماع ما نیز رقابتی، حسود،
طمع‌کار خواهد بود، که
شوربختی و جنگ را می‌آورد.

حاکمیت،
آنچه که ما هستیم است.

برای آنکه نظم و صلح را بیاوریم،
باید با خودمان شروع کنیم و
نه با اجتماع، نه با حاکمیت،
چرا که جهان، خود ما است ...
اگر بخواهیم جامعه‌ای با عقل سلیم
 و خوشبخت را بیاوریم باید
با خودمان و نه با دیگری ، نه با بیرون
از خودمان، بلکه با خودمان شروع کنیم.


سخن بد می رنجاند
اگر چه پوششِ شوخی را بر قامتش بپوشانی!

سخن نیک غم را می زداید و شادی آفرین است
اگرچه از رویِ تعارف باشد!

سعی کن، برای زبانت نگهبانی بگذاری تا واژه هایت را انتخاب کند...


انسانی که خود را دوست بدارد.
اولین گام را بسوی عشق واقعی برداشته است


من کَمی دیوانه ام ..با من مُدارا میکُنی؟
ذَرِّه ای از مِهرِ من را در دلت جا میکُنی ؟

کاسهِ ی صبرم شُده ست لبریزِ این پا کَردَنت
یک نگاهی بر تَمَنّایِ دِلِ ما میکُنی ؟

اَندَکی دِل نازُکَم ...سرسوزَنی افسرده حال
کلبه یِ غمگینِ قلبم را شُکوفا میکُنی ؟

لشکری از غم کمین دارد که نابودم کند
با کمانْ اَبرویِ خود پیروزِ غم ها میکنی ؟

گر چه افتادم زِ چَشمت بی گُمان دارم اُمید
شعرِ غمگین را کُنون با خنده امضا میکنی ؟

این غزل پایان دَهد بر خواهِشی بی انتِها
بیوفا آخِر چرا امروز و فردا میکنی ؟؟؟؟؟


بر دار روز گار می نویسم
 از قصه لیلی و مجنون
 ڪه اینجا
هوس عشق را
دار میزند


برگرد
در من کسی
بهانه ات را میگیرد ...


خیلی خوب است که آدمی اهلِ گذشت باشد.
ببخشد،
عبور کند،
گاهی ندیده بگیرد،
گه‌گُداری هم به رو نیاورد گویی که اصلا نشنیده و نفهمیده در حالی که هم شنیده و هم فهمیده است!
جای تحسین دارد که آدم به آن درجه از محبت برسد که بزرگواری کند در برابر ناخالصی‌های آدمِ زندگی‌اش.
بله این‌ ویژگی‌ها خیلی خوب‌اند برای داشتن...
اما دربرابرِ کسی که این‌ها را می‌فهمد و سپاسگزار است...
درد در ناسپاسی‌هاست...


‌خرم کسی که با تو روزی به رساند

یا چون تو نازنینی شب در کنار دارد


من شبم، تو ماه من
از آسمان بی من مرو


کی بیدارە کی بی ندارە