иɘϱiи

به سراغ من اگر می‌آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی .. بیشتر

иɘϱiи
۹ پست
۵۶۲ دنبال‌کننده
۹,۱۹۳ امتیاز
زن، مجرد
مو قشنگ
ليسانس
کارآموز
دین اسلام
ايران، درهمین حوالی..
زندگی با خانواده
گرایش سیاسی ميانه
نوشتن و نوشتن و نوشتن

تصاویر اخیر

و ۸ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
شروع کرده بود سرنوشت من را نوشتن؛
دست به قلم که شد از سر لجاجت خشکش زد، قلم هم میلی به حرکت نداشت؛
تصمیم گرفت این‌بار قلمی از جنس غم و اندوه بردارد؛
در بد بیاری و شکست فرو کرد
نوشت ...
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
آدم‌های صبور یه خصوصیت عجیب دارن...
بی‌نهایت لبخند می‌زنن...
این لبخند شاید تو نگاه اول حس گذشت بده...
اینکه «هر زخمی زدی، هر‌ چیزی که گفتی فدای سرت... من فراموش می‌کنم...»
ولی آدم‌های صبور هیچوقت هیچ چیزی رو فراموش نمی‌کنن...
زخما رو می‌شمارن...
حرفا رو مرور می‌کنن و همچنان لبخند می‌زنن...
یه روز که صبوری دیگه جواب نداد، با همون لبخند تو یه چشم بهم زدن برای همیشه فراموشت می‌کنن...
انگار که هیچوقت تو زندگیشون نبودی...
آدم‌های صبور تا یه جایی میگن فدای سرت...
.
.
یکسال گذشت...
صبرم دیگه نمونده...
فراموشت میکنم،قول نمیدم ولی تموم سعیمو میکنم

01.10.28
مشاهده ۱۲ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
иɘϱiи
میاد سرکارم برام گل میاره
آخه تو خودت گلی برام
میذارم اینجا جلو چشمم باشه قشنگیات
بازنشر کرده است.
گناهان خودت را نمیدانم ولی..

گریه های من بیچاره ات می کند..(:
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
بعضی از آهنگ‌ها اینجوری‌ان که تا اتفاقی پخش میشن، با اعماق وجود یه ناگهانی رو حس میکنم،کاش آهنگ‌ها خاطرات رو توی خودشون ثبت نمی‌کردن....
.
.

ولی این آهنگ...(:
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
ولی دیگه برنگرد
برو
بزار تو باهات خوش باشم
برنگردی بگی دلم برات تنگ شده ها
من همون ساده قدیمی ام باور میکنم
بعد یهو یروز ازت میپرسم چرا اونموقع رفتی ک الان بخای برگردی؟
اصن چرا برگشتی؟
من همونم دیگه
عوض نمیشم ک
پس اگه یبار رفتی بازم میری
نیا
حتی اگه خودم خواستم...
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
پرسیدم: رها کردن #سخت بود؟
گفت: نه به اندازه‌ی نگه داشتن چیزی که واقعی نبود...(:
مشاهده ۱۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
شبای زیادی رو اینجوری گذروندم. تنها، بی‌حوصله، ساکت و یه گوشه‌ی مبل نشسته !
دقیق یادم نیست کدوم شب ولی تو یکی از همین شبا بود که فهمیدم امیدواری بهترین حس و بدترین شکنجه‌س واسه آدمایی که بهت خوبی میکنن یا بدی، تو یکی از همین شبا بود که فهمیدم هیچکسی جز خودت واست نیست، واست نمیمونه، تو یکی از همین شبا فهمیدم باید بریزی بیرون تا جمع نشه تو دلتو یهو یه‌جوری بترکه که گند کل خونه‌ رو برداره، یکی از همین شبا که تو حال خودم نبودم و حال خودم داشت از خودم بهم میخورد و تصمیم گرفته بودم خودمو ول کنم فهمیدم که خودمم دیگه خودمو دوست ندارم.
ولی هنوز منتظر بودم یه دستی از غیب بیاد و کشیده بشه رو سرمو بهم بگه نترس، نگران نباش، من هستم. یکی از همین شبا بود که به خودم گفتم: ببین منو، بسه دیگه! قرار نیست کسی بیاد، زور نزن. یکی از همین شبا فهمیدم جام اینجا نیست، یکی از همین شبا خسته میشم از این همه مزخرف بودن خودم برای خودم و خودم برای همه، یکی از همین شبا میخوابم که صبح پاشم و همه چی رو درست کنم و دیگه هرگز پا نمیشم!
مشاهده ۹ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
یسال دیگه گذشت
تواین یسالی ک گذشت لحظات خیلی تلخ و سختی گذروندم،
خیلی چیزا ازدست دادم ک تامدت ها فکر بهشون عذابم میداد ولی خب هرطوری ک بود باهاش کناراومدم و باز ادامه دادم
تواین یسال یادگرفتم دایره آدمای زندگیمو کوچیک ترکنم و فقط باکسایی وقت بگذرونم ک باعث حال خوبم میشن
یه سال دیگه ؛ یه کیک دیگه و یه شمع دیگه ...
۳۶۵ روز گذشت و به خاطره ها پیوست...
یه بار دیگه دور خورشید چرخیدم...
یه بار دیگه شمعا برام اشک ریختن و من یکسال بزرگتر شدم...
برای خودم آرزو میکنم زندگی کنم دور از هر چیزی که آرامش رو از من دریغ میکنه ،
و تنها برای عشق و مهربانی بزرگ و بزرگتر میشوم..
تولدم مبارک(:🤍
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.

❤️💜

مشاهده ۲۹ دیدگاه ارسالی ...
دیدگاه غیرفعال شده است.