masoome
۲۰ پست
۴۲ امتیاز
گرفتار

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.

کجایی اخه عشقم؟؟؟؟



فرزادم... 

این دل واسه تو بود...

 مخاطب این حرفا تویی...

 تو مخاطب خاص منی...

پس...

چرا دیگه نیستی؟

حتی اینجا هم....

دلم قد یه دنیا گرفته......((


شب كه ميشود...
تمام خيالم را مي دوم...
آن قدر...
كه مي افتم...
جايي دورتر از خيالت!...
بشكن من را...
كه حتي از شكستنم صدا نمي آيد...
من احساس را در سكوت زنجير كردم...
و در پشت نگاهم پنهان...
و چه سخت است نگاه را خواندن!...

ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺍﺯ
ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ...ﻭ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ!!ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺗﻮ
ﻭﯾﺮﺍﻧﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ...ﻭ ﺩﺍﺷﺘﺖ ﻣﺘﻮﻗﻒ.. ﺭﻧﮕﻬﺎﯾﻢ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﺳیاﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ
ﺍﻡ،ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺍﺕ ﺑﻪ ﺟﻨﻮﻧﻢ ﻣﯽ ﮐﺸﺎﻧﺪ
...
ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﻪ ﭘﺮﺷﺎﻧﯽ ﺍﻡ.. ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ،ﺑﯽ ﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ
ﻓﺮﺍﺭ،ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﺮﻭ،
ﻣﻦ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ...

@nasimeeshq
nasimeeshq@

وقتی دل سپردگی ام را
با نیش خندی مهمان کردی،
با خود گفتم:
خواهم ماند،خواهم زیست به احترام دلم ...!!!

با این که عمری پیشمی

امّا بازم ، غریبه ایم

همدیگرو نمیشناسیم

بی خبر از همدیگه ایم


هر چی برای من میگی


خوب می دونم که دروغه


از من و دل بی خبری


از بس که قلبت شلوغه


یه روزی عاشقت بودم


با همه قلب و تار و پود


تموم آرزوم بودی


به زیر گنبد کبود


آرزوم بود با تو باشم


 شب رو باهات سحر کنم


نماز عشقی بخونم


این دلُ در به در کنم


مشکل من این بود که تو


برای دل پا نبودی


شاید کنار من بودی


امّا تو اینجا نبودی


من بودم و سادگی هام


هزار تا امید ، توو دلم


توو ذهن من امید بودی


 نبودی حلّ مشکلم


اینو بدون که این روزا


بالاخره میآد میره


یه روز میآد که قلب تو 


به یاد قلبم میمیره!


بلاتکلیفم....
به اینکه:
قهری هنوز؟!
دلخوری هنوز؟!
دلتنگم میشی هنوزی؟!
برات مهمم هنوز؟!
این سوالارو هر روز تو دلم ازت می پرسم.
بلاتکلیفم...
میون دو کلکه "آره یا نه"
اما فقط میدونم که:
"دوستت دارم هنوز"


گاه دلتنگ میشوم

دلتنگ تر از همه دلتنگی ها

گوشه ای مینشینم و حسرت ها را میشمارم

و باختن ها و صدای شکستن را

نمیدانم من کدامین امید را نا امید کردم

و کدام خواهش را نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگم خدایا…


دلتنگےآدم را به خیابان میکشد
دلتنگم!
و مردم نمیفهمند
قدم زدن گاهے
از گریه کردن غم انگیز تر است!


از اینجا که هـستم
تا آنجا که تو هـستی
وجب بـه وجب دلتنگم . . .


خاک بر سر تمام این کلمات
اگر تو از میان تمامشان
نفهمی که من
دلتنگم . . .


دلتنگم و خیال تو

پونه ای خشک است

در دستانم

که هر چه بیشتر خُردش می کنم

عطرش بیشتر زندگی را برمی دارد …


دید مجنون دختری مست و ملنگ*** در خیابان با جوانانی مشنگ
خوب دقت کرد در سیمای او*** دید آن دختر بُود لیلای او
با دلی پردرد گفتا این چنین*** حرف ها دارم بیا پیشم بشین
من شنیدم تازگی چت می کنی*** با جوانی اهل تربت می کنی
نامه های عاشقانه می دهی*** با ایمیل از ( توی) خانه می دهی
عصرها اطراف میدان ونک*** می پلاسی با جوانان ونک
موی صاف خود مجعد می کنی*** با رپی ها رفت و آمد می کنی
بینی خود را نمودی چون مویز*** جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)
خرمن مو را چرا آتش زدی؟*** زیر ابرو را چرا آتش زدی
چشم قیس عامری روشن شده*** دختری چون تو مثال زن شده
دامن چین چین گلدارت چه شد؟*** صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟
ابروی همچون هلالت هم پرید؟*** آن دل صاف و زلالت هم پرید؟
قلب تو چون آینه شفاف بود*** کی در آن یک ذرّه ( شین و کاف) بود
دیگر آن لیلای سابق نیستی*** مثل سابق صاف و عاشق نیستی
قبلنا عشق تو صاف و ساده بود*** مهر مجنون در دلت افتاده بود
تو مرا بهر خودم می خواستی*** طعنه ها کی می زدی از کاستی؟
زهرماری هم که گویا خورده ای*** آبروی هرچه دختر برده ای
رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان؟*** سور یاسین درِ‌ ِگوشم نخوان
تو چه داری تا شوم من چاکرت؟*** مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟
خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر*** یا برو دیوانه ای دیگر بگیر
ریش و پشم تو رسیده روی ناف*** هستی از عقل و درایت هم معاف
آن طرف اما جوان و خوشگل است*** بچه پولدار است گرچه که ول است
او سمندی زیر پا دارد ولی*** تو به زحمت صاحب اسب شـَلی
خانه ات دشت و بیابان خداست*** خان او؟ لااقل آن بالاهاست
با چنین اوضاع و احوالت یقین*** خوشه ات یک می شود ، حالا ببین
او ولی با این همه پول و پله*** خوشه سه می شود سویش یله
گرچه راحت هست از درک و شعور*** پول می ریزد به پای من چه جور
عشق بی مایه فطیر است ای بشر*** گرچه باشی همچو یک قرص قمر
عاشق بی پول می خواهم چکار*** هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار
راست می گویند، تو دیوانه ای*** با اصول عاشقی بیگانه ای
این همه اشعار می گویی که چه؟*** دربیابان راه می پویی که چه؟
بازگرد امروز سوی کوه و دشت*** دوره عشاق تاریخی گذشت
تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده*** قید فرهاد جـُلمبر! را زده
یا همین عذار شده شکل گوگوش*** کرده از سرتا نوک پایش روتوش
با جوانان رپی دم خور شده*** نان وامق کاملاً آجر شده
ویس هم داده به رامین این پیام*** بین ما هرچه که بوده شد تمام
پس ببین مجنون شده دنیا عوض*** راه تهرن را نکن هرروزه گز
اکس پارتی کرده ما را هوشیار*** گرچه بعدش می شود آدم خمار
بیخیال من برو کشکت بسا*** چون مرا هرگز نمی بینی به خواب
گفت با «جاوید» مجنون این چنین*** حال و روز لیلی ما را ببین:
بشکند این «‌ دست شور بی نمک*** کرده ما را دختر قرتی اَنک »
حال که قرتی شده لیلای من*** نیست دیگر عاشق و شیدای من
می روم من هم پی ( کیسی ) دگر*** تا رود از کله ام عشقش به در
فکر کرده تحفه اش آورده است*** یا که قیس عامری یک برده است
آی آقای نظامی شد تمام*** قصه لیلی و مجنون ، والسلام
خط بزن شعری که در کردی زما*** چون شده لیلای شعرت بی وفا

خیلی سخته....

خیلی سخته که فراموش بشی.....


ولی نتونی فراموش کنی.....


خیلی سخته....


خداییش سخته.....


چه جوری میشه فراموشش کرد

وقتی اسمش پسوورد گوشیته ؟!


مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...

دلمان که میگیرد تاوان لحظه هاییست که دل میبندیم...
خدای خوبم...
هرگز کسی را به آنچه قسمتش نیست عادت نده...


نقش یک درخت خشک را در زندگی بازی می کنم.....

نمی دانم که باید چشم انتظار بهار باشم....


یا هیزم شکن پیر.....

مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...