امین

ذکرِ تو از زبان من فکرِ تو از خیالِ من

چون بِرود که رفته ای در رگ و در مفاصلم

سعدی

چه کسی میفهمد

در دلم رازی هست !

میسپارم آن را

به خیال شب و تنهایی خود . . .

سهراب سپهری

در شب کوچک من، دلهره ویرانیست

گوش کن وزشِ ظلمت را میشنوی؟

من غریبانه به این خوشبختی می‏ نگرم!

فروغ فرخزاد

گرما یعنی نفس های تو

دست های تو، آغوش تو

من به خورشید ایمان ندارم…

احمد شاملو

دلِ آدمهایی رو که دوست دارید

زودتر قرص و محکم کنید

از بابتِ دوست داشتنِتون

فردا، معروفه به دیر شدن!

می خواهم دوستت نداشته باشم

اما نمیتوانم . . . !

و این تنها جاییست

که خواستن

توانستن نیست . . .

یه وقتایی لازمه یکی کنارت باشه . . .

کاری نکنه‌ و حرفی نزنه ها !

فقط باشه . . .

تو مثل دعای مادرم

از ته دل می آیی . . .

دلم

اسارتی میخواهد

از جنس تو . . .

مثل حبس شدن گوشه آغوشت !

و عمق عشق

هیچگاه شناخته نمی شود

مگر در زمان فراق…

تا گرمی آغوش تو هست

ایمان نمی آورم ،

به آغاز فصل سرد . . .

مثل گل های ترک خورده کاشی شده ام !

بعد تو پیر که نه ،

من متلاشی شده ام . . .

دلتنگم و دیدار تو درمان من است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی

آنچ از غم هجران تو بر جان من است

اشعار مولانا

به چه مشغول کنم

دیده و دل را که مدام

دل تو را می طلبد،

دیده تو را می جوید . . .

******

محبوب من!
قهر که می کنی خواستنی تر می شوی
طوری که انگار
از تمام دنيا کاری به جز
خريدن ناز تو نداشته باشم!

******