نقطه ها،
دکمه های کلمات هستند....
هر حرفی که میزنیم،
لباسی تنِ احساسی کرده ایم...
حواسمان باشد،
دکمه ها را
جا به جا
نبندیم....
سراب که باشی ،
لا اقل تشنه ای در تو گم می شود
چه کنم با دل تنهایم !؟....
که حتی ،
سرابِ "بودن" هم ،
برایش زیادیست ...
هیچکس مرا به یاد نمی آورد
این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم . . .
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …
شاکی بشی ولی شکایت نکنی …
گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …
خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …
خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …
مثل الان من.....
زندگی هنگامه فریاد هاست ،
سرگذشت و درگذشت یادهاست ،
عاشقی فریاد تنها بودن است ،
رنج ما تاوان انسان بودن است ...