حرفهایم نه
ولی انگار صدایم تمام شده است
راستی
خورده های شکسته شده از قلب ها را کجا می ریزند ؟
انگار به دنیا آمده بود
تا
تنها باشد
جراحتم قبل از من بود
به دنیا آمدم تا
تن دارش کنم
دلم یک انار ترک خورده است ...
چیزی از فرق سرش به سرعت پایین آمد
از چشم هایش بیرون زد
گلویش را خراشید و توی دلش فرو ریخت
این شکل طبیعی چیزی بود
که بعدها فهمید غصه است
دوست دارم در دنیایی از کتاب
چای و روزهای بارانی
مدتی گمشوم ..
اینکه دلتنگ توام
اقرار میخواهد مگر ؟
آدم
گاهی
به کمی زمان و کمی امید نیاز دارد .
راه
مست بود
هرچه می رفتیم
مارا به جای دیگری میبرد
اشك هايي كه
پس از رفتن شما ميريزم را
كوچك مشماريد
چه درياهاي عميقي كه
از جويبارهايي
پديد آمده
آنجا که تو نیستی
قلب جهان ایستاده
دستش را به گلويش ميزند
و ميگويد:
اينجاست ، رد نميشود .