مشکل از اونجایی شروع شد که تو کوچکترین چیزای زندگیم هم بهم حق انتخاب ندادن 💔
از نظر، پنهانی از دل نیستی...! 🍁
امید ز هرکس که بریدیم، بریدیم 🍁
سعدیا گفتی که مهرش می رود از دل ولی
مهررفت، آبان که آرامم نکرد، آذر سلام! 🍁
سرگرم خودت، عاشق احوال خودت باش...🍁
خلق را تقلیدشان بر باد داد... 🍁
که گرچه رنج به جان می رسد، امید دواست 🥲
برون ز خویش کجا می روی؟💫
جهان خالی ست.
هم خسته ی بیگانه، هم آزرده ی خویشم 🥀
هی میخوام ب ی چیزی اعتراض کنم هی نمیگم
با خودم حرف میزنم، دعوا میکنم، دادگاه راه ميندازم
حساب کتاب میکنم
تهش میگم ب درک اخرش میخوام بمیرم دیگ ..
یکی اینو میبینه میگه نه ! نکن بجنگ واسه خواسته هات، اونجوری که دلت میخواد زندگی کن ، مگ چقدر زنده ای و...
یکی دیگ میبینه میگه ولش کن، درگیر حاشیه نشو چیزای مهم تری هست،ارزش نداره اعصاب خودتو خورد کنی ...
دوباره تو مغزم ی دادگاه دیگ تشکیل میدم ولی تهش بازم ساکت میشم ،هیچی نمیگم.
همینجوری پیش میره
یکی دیگ میاد ولی اینارو نمیبینه فقط سکوت اخرش و میبینه میگه چرا ساکتی، چرا حرف نمیزنی، چرا تو سری خور شدی، درونگرا نباش و هزارجور برچسب دیگه ...
تهش چی میشه ؟هیچی
همچنان به زندگی در سکوت ادامه میدم و به این فکر میکنم که تا کجا میتونم این وضع و تحمل کنم ... !!
واسه خودمون زندگی نکردیم که بفهمیم چیه ...
امیدوارم وقتی کرونا تموم شد کسی حرکتای قبلا و یاداوری نکنه 😬😬 مخصوصا روبوسی کردن، عید دیدنی، غذا خوردن تو ی بشقاب و لوس بازی های این مدلی 😂
بعضی ادما اینقدر حس خوب میدن که ادم دلش میخواد اونارو بذاره تو جیبش همه جا با خودش ببره🥺🥲
از این لحظه ب بعد وارد فاز( خب بعدش چی) میشم 😒😂