یک روز سر فرصت برایم خواهی ڪَریست
ابرڪَونه، بارانسا، با عطری ڪه تنها یڪبار بوییدی
من چهل پرندهی غمڪَینم آنروز،
چهار هڪتار زمین بایر که سنڪَ روی سنڪَم بند نیست
از حالا برایم بغض ڪن،
من این شعر را در آینده نوشتم، تو امروز میخوانی...
"من #دلتنگ او بودم، دلتنگ و مشتاق. اما میدانستم نباید بگویم. فهمیده بودم او میداند دلتنگم، و اگر مایل نیست به روی خودش بیاورد، حتما دلیلی دارد. و از آن دلیل متنفر بودم... " لینک
჻ᭂ࿐ المیرا
"من #دلتنگ او بودم، دلتنگ و مشتاق. اما میدانستم نباید بگویم. فهمیده بودم او میداند دلتنگم، و اگر مایل نیست به روی خودش بیاورد، حتما دلیلی دارد. و از آن دلیل متنفر بودم... "
لینک
჻ᭂ࿐ المیرا
من عاشقانه ترین شعر زمان #توام
لینک