amir-ali28
۶۲ پست
۲۵ دنبال‌کننده
۴۰,۱۲۵ امتیاز
مرد
۱۳۶۶/۰۵/۰۴

تصاویر اخیر


فقط ی دونه
رای  اوردم ک اونم خودم ب خودم دادم
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...

.
‏ما تو زندگیمون ؛
بیشتر دنبال آدمای "مقصر" گشتیم تا ادمای "موثر"




عکس شماره ۲۲
چشم بصیرت میخواد ک ندارین
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...

.
دختره به دوست پسرش میگه:عزیزم  روزا چی کار میکنی 



پسره :صبحا بیکارم عصرا میرم پیش پسر خالم

دختره :اونوقت پسر خالت چیکارس


پسره :عصرا بیکاره صبحا میاد پیش من


.
ما آخرین بازمانده های گله شیرها هستیم 

که دیگر نعره نمی کشیم ! 

فقط پوزخندمی زنیم به داستانهایی 

که شغال ها از دلاوریهای خود می گویند.


امیر علی


.
هیچ عشقی وجود ندارد.!
حتی برای مرغ عشق."
او نیز اگر در قفس نبود. به
عشقش خیانت میکرد....!
""این جمله را خیلی دوست دارم""
چه زیبا گفت <<کوروش>>
در دنیایی که روزی روح
خودم مرا ترک میکند انتظار
از دیگران نباید داشت


بازنشر کرده است.

من ب ۲ نفر خیلی مشکوکم
همیشه با هم ان میشن 
خیلی عجیبه


.
« فردی خرِ لاغر و ضعیفی داشت که به قصدِ فروش به بازار برد. از ویژگی های خر حرف می زد و صدا می کشید تا خریداری بیابد. در همان موقع، شاه با وزیر خود از محل رد می شد. چون تعریف و توصیف های صاحبِ خر به گوشش رسید، نزد او رفت و پرسید: قیمت این خر چند؟ 
صاحبِ خر که متوجه شد با شاه و وزیر روبرو است، گفت: پنجاه هزار
شاه متعجب شد و پرسید: چرا اینقدر قیمت بلند؟ خر با این قیمتِ بالا چه ویژگی خاص دارد؟ 
صاحب خر گفت: جناب، این یک خرِ معمولی نیست. وقتی روی آن سوار می شوید مستقیم مکه و مدینه را می بینید. و بسیاری چیزهای دیگر...
باورِ شاه نمی شد. به صاحبِ خر گفت: ببین، بدخواهی دید اگر بدانم با ما بازی کرده ای. پس شرطی می گذاریم. اگر حرفِ تو درست بود، من برای این خر یکصدهزار می پردازم. اما اگر نادرست بود، تو را سر می ُبرم. آنگاه به وزیرِ خود اشاره کرد که روی خر سوار شود. وقتی وزیر میخواست روی خر بالا شود، صاحبِ خر گفت: ببین جناب وزیر، مکه و مدینه چیزهای ساده و عادی نیستند. اگر تو گناهکار باشی هرگز نمیتوانی ببینی. مکان های پاک به آدم های گناهکار نشان داده نخواهد شد. 
وزیر صاحبِ خر را کنار زد و روی خر سوار شد. اما هیچ چیزی ندید. ولی با خود فکر کرد که اگر بگوید چیزی ندیده، نتیجه این می شود که او گناهکار بوده است. برای همین، فریاد کشید: سبحان الله! ماشاءالله! چه منظره ی زیبایی!
باورِ شاه نمی شد. وزیر را گفت فوری پایین بیاید تا خودش روی خر سوار شود. وقتی شاه روی خر بالا شد، همچنان چیزی ندید. گروه بزرگی از مردم هم جمع بودند تا دیده ها و واکنشِ شاه را ببینند. حالا شاه با خود اندیشید، که اگر بگوید چیزی ندیده، مردم می گویند او گناهکار بوده است. آنگاه کارِ شاه تمام است. با همین بگومگو، با گریه فریاد کشید: وای خدای من! سبحان الله! عجب صحنه ای. عجب مکانی! عجب جایی! آه بهشت...
شاه با صدای بلند اضافه کرد: وزیر به اندازه ی من پاک و بی گناه نبوده است. او فقط مکه و مدینه را دید. من بهشت را نیز می بینم.
شاه هنوز از خر پایین نشده بود که مردم عام به خر هجوم آوردند. کسی خر را لمس می کرد. کسی می بوسید. کسی از موی خر چیزی می گرفت که تبرک است. کسی دُم خر را به زخم و بدنش می مالید... حرف به جایی رسید که همانجا بنام خر عمارتی ساختند و قصه را به مردمان دیگر نیز انتقال دادند. مردم گروه گروه به دیدارِ مزارِ الاغ می آمدند و حاجت می طلبیدند. »
#خرافات

.
همسر پادشاه, بهلول را دید ، كه با كودكان بازی می كرد و با انگشت بر زمین خط می كشید .
پرسید : چه می كنی ؟
گفت : خانه می سازم
پرسید : این خانه را می فروشی ؟
گفت : می فروشم .
پرسید : قیمت آن چقدر است؟
بهلول مبلغی را گفت !
همسر پادشاه فرمان داد كه آن مبلغ را به او بدهند ،
بهلول پول را گرفت و میان فقیران قسمت كرد .
هنگام شب پادشاه در خواب دید كه وارد بهشت شده ، به خانه ای رسید
خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند :
این خانه برای همسر توست...!!
روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید:
همسرش قصه ی بهلول را تعریف كرد !
پادشاه نزد بهلول رفت و او را دید كه با كودكان بازی می كند و خانه می سازد .
گفت : این خانه را می فروشی ؟
بهلول گفت : می فروشم .
پادشاه پرسید : بهایش چه مقدار است ؟
بهلول مبلغی گفت كه در جهان نبود !
پادشاه گفت : به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته ای !
بهلول خندید و گفت : همسرت نادیده خرید و تو دیده می خری
میان این دو، فرق بسیار است...!!!
ارزش كارهای خوب به این است كه برای رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا..



هعععععععی یادش بخیر
چه سایت خلوتو باحالی داشتیم





دختره اسم باباش شربت علی بود
صداش میزدیم تخم شربتی

.
آزار جنسی فقط اونجا که یه جنسی رو اشتباهی خریدی ازت پس نمی‌گیرن

..