ali baba
۲۷ پست
۲۲ امتیاز

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
نمی‌دانم کجا بودم، چه‌ها کردم، چه‌ها کردم
در آن لمحه ز مستی حال گردان شد
خدا دیدم، وجودم محو و گریان شد
به خود فائق شدم، مستی ز سر رفت
غرور آمد، دلم از حد کم رست
خدا دیدم، خودم را بندگی کو؟
کجا شد جبر و سختی؟ بی خودی کو؟
زدم حکمی که لیلی کو و مجنون؟
زدم حکمی کجا شد جنگ و کو خون؟
چو مستی دست در جای خدا زد
به چنگیزان و نامردان قفا زد
به لیلی حکم عشق دائمی داد
به شیرین حق خوب زندگی داد
به مجنون آتشی از جنس دم داد
به فرهاد اهرمی کوهان شکن داد
چرا لیلی و مجنون باز مانند؟
چرا فرهاد از شیرین برانند؟
چرا وقتی که من مست و خدایم
چنان باشم که گویندم گدایم؟
در آن حالت که پیمانه برم بود
شرابم همدم و دل ساغرم بود
من مست و خراب حالا خدایم
ز ضعف و هجر و غم، حالا جدایم
به پیران وقت پیری می‌دهم جان
جوانان در جوانی قوت و نان
چرا آهو ز مادر باز ماند؟
چرا فرزند صیادش بنالد؟
چراها و چراها و چراها
شب قدرت گذشت و آرزوها
به سختی قامتم را راست کردم
گلوی خشک خود را صاف کردم
کنار بسترم پیمانه‌ای پر
ولی جیبم تهی از سکه و دُر
شراب از سر برفته بی تامل
نمی‌یابم اثر از تاج و از گل
همان مست و رهای رو سیاهم
غلط کردم که پی بردم خدایم!
بي شمارند آنهايي که، نامشان "آدم" است...
ادعايشان "آدميت"...
کلامشان "انسانيت"...
رفتارشان "صميميت"...

من دنبال کسي ميگردم که...
نه "آدم" باشد،
نه "انسان"،
نه "دوست"
و نه "رفيق صميمي"...!!!
تنها...
"صاف" باشد و "صادق"...
پشت سايه اش "خنجري" نباشد براي "دريدن"...
هيچ نگويد...
فقط همان باشد که "سايه اش" مي گويد...
به بعضیا باس گفت//اونی ک بت میگه ...اخ ....جون ..تندتر...

یه زمانی ب مامیگفت اخ....درد داره ناااااااموساااااا ارومتر
خستگی را زندگی کرده ام ،
میخواهم کمی هم زندگی را خسته کنم ..!!
گاهی دلم ،از هرچه آدمیست میگیرد.!
گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد..
نه به شکل دوستت دارم، و یا نه به شکل بی تو
می میرم ….
ساده باشد ، مثل دلتنگ نباش ، فردا روز دیگریست ..
فردا روز دیگریست .....
ﺑﻌﻀﯽ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ ! ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ
ﮐﺴﯽ، نباید ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺯﺧﻤﺶ ﺳﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﺕ، ﺩﻟﺖ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ...
ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ...ﻋﻤـقش ﺭﺍ ...ﺣﺠـــﻤــﺶ ﺭﺍ ...
ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ..
نگو خر بود بارش کردم,نفهمید
بگو معرفت داشت به روش نیاوردم
هه رفیق تو روزگاری ک عمر عشق یکی دو روزه من هنوز تو گفتن دوست دارم گیر کردم
هه دمش گرم خرش کرد لباسشو کند ولش کرد
واسه هرکسی باید به اندازه جنبش مرام خرج کرد ولی حیف ماخیلی ولخرجیم ’
دلم.از درد دنیا تنگ تنگ است..
چرا در ها به رویم سنگ سنگ است.در این دنیا ندیدم روز خوبی چقدر رفتن از این دنیا قشنگ است..
بميــــري روزگا داغ نـــديدي که بداني ســــوختن ، درد دارد................
ياری نداشـــتي که بداني , جدايـــــي يعني مرگ !
اشـــکی نريختي که بدانی , نمکــــزارگونه ها پيرت ميکند ...................
نفريـــــــن به روزي کــه عشــــــق شد بازيچه ي دســـــتان ِ دغل بازت.!!!
حالا که آمده اي
من هم همين را مي گويم
ميان من و تو فاصله اي نيست
ميان من و تو تنها پرنده اي ست
که دو آشيانه دارد
حالا که آمده اي
کنارم بنشين
بخند
ديگر براي پير شدن فرصتي نيست
رفتم و پشت سرم ، حیف دعای "تو" نبود
زندگی بود ، ولی زمزمه های "تو" نبود .......................
گفته بودی که مرا عین خودت می دانی
"عاشقت بودم" و این عشق سزای "تو" نبود.............................
در سکوتم "غزل وسعت دریا" می مرد ،
پا به پای غزلم شعر صدای "تو" نبود .............................
مست آئینه شدم،غرق تماشا اما
حالم از عشق بهم خورد و دوای "تو" نبود ........................
اتفاق تو مرا در "دل شب" آتش زد
در شب سوختنم دست رسای "تو" نبود ....................................
"کمکم کن که من از آینه ها می ترسم"
که در این "آینه ی عشق"،صفای "تو" نبود ........................
کوله بارم چمدانی "سفر" و "شعر" و "غزل"
رفتم و پشت سرم حیف که دعای "تو" نبود !!!
شبی تنها میان موجی از احساس
نوشتم قصه ای زیبا، ز شبهای غم و باران
نوشتم خاطراتم را
به روی لوحی از احساس
به یاد روز بارانی، به یاد لحظه ی آخر
به یاد آن نگاه گرم و شیرینت
شبی تا صبح لرزیدم
قدم هایت به یادم هست
و اما در کنار تو
قدمهایم که گویی در سرای نور
زمین را لمس میکردند
و من دور از تمام این جدایی ها
برایت گریه می کردم
کجایی بهترین من ؟
کجایی ای پر پرواز ؟
کجایی تو ؟ کجا ماندی ؟
چرا دوری ؟ چرا دوری و تنهایی ؟
بیا پایان غمهایم، بیا در اوج با من باش
مبادا بشکنی پیمان
مبادا از دلم دوری کنی یکدم
تو میدانی برای قصه های ما
نباشد خط پایانی، تو بشنو از دل تنگم
که تا هستم در این دنیا
به یادت می نویسم خاطراتم را ...
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ ...!!ﮔﺎﻫـــــﯽ ﺑﺎ ﮐﺴانی ﺳﺎﺧﺘﻪ!
ﮔﺎﻫــــــــﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...!! ﮔﺎﻫــــــــــﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ؛
ﮔﺎﻫـــــــــــﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ...!! ﮔﺎﻫـــــــــــــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ!
ﮔﺎﻫـــــــــــــــﯽ ﺩﺭ ﺗﻨـــــــﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...!!
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻝ؛
ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳــــــﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﮕــــــــﻮﯾﻢ : ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤــــــــﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭﺱ "
ﺁﻣﻮﺧــــــــﺘﻪ ﺍﻡ "...!!
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤـــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ
ﻫﺴﺘﻢ ...!!
ﺷﺎﯾﺪﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ...!
اﻣﺎ ﺻﺎﺩﻗﻢ ..ﻣـــــــــــــﻦ ﺧﻮﺩﻡ
ﻫﺴﺘﻢ ...!!
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ..
چه شده ای دل بیچاره پریشان شده ای ..............................
خبری هست که تو این همه ویران شده ای .....................
حال و روزت که نشان میدهد عاشق باشی ...............
نکند باز سوار خر شیطان شده ای !!!