علیرضا عباسی

مازندران . کارمند بازنسته سلام دوستان عزیز امیدواریم دراین گروه لح.. بیشتر

علیرضا عباسی
۳۹,۷۶۲ پست
۳۵۹ دنبال‌کننده
۴۶,۶۹۳ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۹۸/۰۶/۳۰
آروم و عادی
دین اسلام
ايران

تصاویر اخیر

دوستم دارد و تصمیم نگفتن دارد
رازهایی به دلش محض نهفتن دارد
وقت دیدار من از پیله به در می آید
شاخه ی یاس لبش میل شکفتن دارد
شب من پر شده از قصه عاشق شدنش
ای عشق این شمع سرافروز آزاده کیست
روشن بخش وجود دل هم سایه کیست
از درد وجود عشق اش بسوزم از دل جان
صد افسوس ندانم فروغ دُر دانه کیست
واژه هایی آفریدم برای تو
واژه هایی که نگاه مهربان تو در آن خزیده است
آن روز گفتی واژه ها از خدا تا خدایند و من بنده ای ناماندگارم
نگاهم را به تصویربکش که ازتوپربگیرد
بیا از این خانه هر چه زودتر برویم
باد نمی خواهدخستگی ی تن مرا مالش دهد
غروب می بیند دلتنگ خوابت شدم
از نبض بی تبش اش می گرید
عاشقانه عاشق تمام گوشت وپر پربال من شده بود
کاش می شد با قلم رویا برسیدی در همه حال
درکنار تو محو صدایت بشدم بی وصل مثال
ماه دو قدم ماند آن طرف تر از لب حوض
سر نهاد بر دامان خاکی زلال با اذن بلال
بازنشر کرده است.
من از تو تنی تب دارِ و عریان نمیخواهم
برای کویر تشنه هوس، باران نمیخواهم
من از تو پیچ و تاب گرم بدنت را نمیخواهم
کمی از سرزمین مقدّس تنت را نمی خواهم
ساقی ز راه احسان پر کن تو جام ما را
زان می که مست کردی عشاق باصفا را
ای دل تو این نصیحت بشنو زمن بیاموز
از عاشقان صادق رسم و ره وفا را
خود بدانم همه درخوابند انکار از تحقیر شدن
وقتی که تازیانه ی تحقیر به تنم زده شد می دیدن
روزها رد پایی تحقیر بر چهره خاکی خود به تصویر کشان
سلام صبح یکشنبه شما بخیر و شادی و امیدواریم روز خوبی داشته باشید
خدایا در این
"شب زیبای
آگاهے و معرفت
سخاوتمندی
صبر و استقامت
"عدل و انصاف"
عفاف و خویشتندارے
و عشق را
به من ، دوستان
و عزیزانمان عطا فرما...
شبتون بخیر و شادی🌙♥️
شب همگی خوش و خداحافظ ✨🌙✨
.......
دارم هوس وصالت ای دوست / دائـم منـم و خیالت ای دوسـت
ایـن مرغ زجــال هــا رهـیــده / افتاده عجب به جالت ای دوست
رنـدی چـو مـرا بـدیـد این حال / گفتا که خوشا به حالت ای دوست
در چـال فتــاده ای ولیــکــن / پـرواز دهـنـد وبالت ای دوست
پــرواز بـرون ز حــد احـصــا / آنی چو هزار سالت ای دوست
دیــده به امیــد ایـن نویــدش / دارم به ره نوالـت ای دوسـت
در خـواب روم مـگـر که بیـنم / باچشم دگر جمالت ای دوست
در وصف تو هرکه را که دیدم / مات توبدست ولالت ای دوست
ای آنکه مجــره هست و بیضا / تصویر زخط وخالت ای دوست
ای آنــکه زمیـن وآسـمان ها / ظلی بود از ظلالت ای دوست
ای نــور روان ودیــدگــانــم / هرگز نبود ظلالت ای دوست
در آیــنــه دل حــســن نــه / عکس رخ بی مثالت ای دوست
بهار آمد ولی یارم نیآمد
دِلم در تاب و تب دیگر نیآمد
زِ دیده اَشک آید هر دَمادَم
سراغش گیرم من در آه و ماتم
خدایا قاصدی از رَه رساند
خوشی و شعَفی حاصل نماید
بگیرد مژدگانی از منِ زار
کُند عید را برایم خنده بازار
چه بیزارم که آزارم تو کردی
خراب بودم که آوارم تو کردی
شدم رقاصه ی سازت زمانه
خطا کار و گرفتارم تو کردی
خدایا رفت و آن یار صمیمی
ندارم مـن دگـر یاروندیمی
ستایش آن خدایی را سزاوار
عطا بر بندگان دارد چه بسیار
ستایش آن خدایی را بخوانم
مـرا خـوانـد اگـر او را نخوانم
به دریایِ کـرم چون بنده آمد