((کوچه))
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!.....
⚡️⚡️
گر تواَش وعـده ی دیـدار ندادی امشب
پس چرا دیدهٔ من از همه بیدارتر است؟
⚡️⚡️
در عشق دردِ خود را،، هـرگـز کران نبینی
زیرا که عشقِ جانان دریای بیکران است
⚡️⚡️
عشق را بـایـد ، بـرایِ عشق قربانی کنی
عشق یعنی باختی از بُرد هم شایسته تر
🖇♥️
بعضی چیزا گفتن نداره ولی فهمیدن که داره!
بقول حضرت مولانا :
"حال صورت اینچنین و
حال معنی خود مپرس
روح مست و عقل مست
و خاک مست اسرار مست..."
اندیشه معشوق
نگهبان خیال است
عاشق نتواند به خیال دگر افتد...
یڪ روز میرسد ڪہ بجویے و نیست او
هرسو سرڪ ڪشان
به زمین و زمان ڪہ ڪو؟
ڪَاهے ڪسے ڪہ میرود
از خویش میرود
پیدا نمیشود دڪَر ،
حتے بہ آرزو ..!!
شازده كوچولو: دلتنگى مگه چه جوریه و چه خاصیتی داره؟
روباه: خاصیت "دلتنگی" اینه كه
"بد قِلِقِت" میکنه ..
جایش خالی خواهد ماند
و جای خالیاش
از همهی آنهایی که هستند زیباتر است!
وابسته ام
به ادم های مجازی که
گاهی حتی نامشان راهم نمی دانم
اما دلتنگ میشوم برای نوشته هایشان..
که گهگاه لتبه لای...
واژه واژه شات زندگی میکنیم!
♡
⚡️⚡️
بختِ ما از سرِ مژگانِ تو برگشتهتر است
عجبی نیست کـه از ما نکنی هرگز یـاد!!
اگه بهت گفت همیشه کنارم بمون
اینجوری جوابشو بده:
‹روحِمن وصله به جانت شده است،
برود جان ز تنش آنکه بگیرد تو ز من›...
قدر همدیگر را بدانید!خاک چیزی را که گرفت پس نمیدهد
❥
از یه جایی به بعد،
دیگه دنبال خوشبختی نمیگردی،
فقط دلت میخواد که دیگه،
اذیت نشی..!
حاکم نیستی ولی محکومم کردی به تنهایی...
*๑Khatereh๑*
((کوچه))
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینi عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
#فریدون_مشیری
*๑Khatereh๑*
بماند ب یادگار...