Saye
۴۷۴ پست
۷,۶۷۲ امتیاز
زن، مجرد

تصاویر اخیر

... =)
میتوان بی تو در این شهر زِ این درد گِریست...!

بازنشر کرده است.
مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت است
ماندن چشم به دنبال مسافر سخت است!

چشمهایت، دل من، کار خدا یا قسمت
و در اين غائله تشخيص مقصر سخت است!

ساحلی غم زده باشی چه کسی می فهمد
که فراموشی یک مرغ مهاجر سخت است!

مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام
گاهی از من بگذر، حسرت عابر سخت است!


قرص آن صورت ماهت شده یادآور قرص
با دو تا قرص هم آرامش خاطر سخت است!

در مسیری که تو رفتی همه شاعر شده اند
با تو شاعر شدن قرن معاصر سخت است!

کوچه با غربت خود بعد تو یادم داده
دل سپردن به قدمهای مسافر سخت است!

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
آنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود!

کاش اینجا بودی؛
همین کنارِ خودم
و من یادم می‌رفت؛
که خسته‌ام،
خرابم...
ویرانم…!
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
لعنت به من و
عشق تو و
وعده ی "ما" یَت...
لعنت به منِ بی شـــرفِ مانده به پایت... =)
بازنشر کرده است.
-چرا اينقدر حسودى ميكنى؟

+حسودى نميكنم،من فقط میدونم مال منه،حسودى براى زمانىِ كه چیزی رو كه میخوای واسه تو نيست،من فقط از چیزی که دارم محافظت میکنم و میخوام صد در صدش واسه خودم باشه!
تو بگو حسودی من بهش میگم دوست داشتن؛من هر کسی رو بیشتر دوست داشته باشم؛بیشترم به قول تو نسبت بهش حسودم..
چیزی که ماله منه فقط ماله منه! اگه همه دارنش من نمیخوامش =)
  • Saye

    کاش وابستگی هم درجه تنظیم داشت!
    آدم که خسته می شد،
    زمانی که کم می آورد
    وقتی که می برید،
    زمانی که بارها و بارها قلبش، احساسش ترک بر می داشت... می شکست... خرد می شد...
    عقربه را می چرخاند..
    وابستگی را کمتر می کرد..
    می توانست دلتنگی را بگذارد روی دور کند...
    که دیرتر دلش بگیرد..
    دیر تر دل تنگ شود..
    دیر تر ببخشد..
    و دیرتر بگذرد...

    گاهی آدم ساده می گذرد.. اما سخت می شکند..
    می گذرد که از دست ندهد..
    می گذرد که باز آید آرامش دل تنگش ...
    می گذرد که برگرداند کسی را که می خواهد...
    می گذرد که نشکند...
    اما...
    می شکند..
    بدتر و سخت تر و بیشتر می شکند...
    می شکند و دیده نمی شود تکه تکه شدنش..
    می شکند و تنها خودش می فهمد و خدا..

    برویش نمی آورد...
    با دلی پر از خون، رژ لبخند را روی لبهایش می کشد..
    جان می کند که کسی نبیند ویرانی درونش را...
    آوار می شود که نلرزاند دل کس دیگری را...

    قلبش درون سینه اش فریاد میزند..
    جیغ می کشد...
    خودش را به در و دیوار می کوبد...
    و...
    خفه می شود...
    و در تمام این مدت ،
    او حق ندارد که حتی اخمی به چهره اش بنشاند..
    که ذره ای گلایه بکند...
    که خسته بشود..
    که بگذارد و بگذرد و برود...
    وابسته است...دل بسته است...
    بخاطر دلش هم که شده باید دوام بیاورد...
    باید بماند..!

گیسوی بلندم به نبودنت نمی آید؛
کوتاه کنم؟!
یا کوتاه می آیی؟!…

بازنشر کرده است.
كاش بداني
با گذاشتنِ اسمت كنار اسمِ خودم،
چه پُزي ميدهم به زمين و زمان...
ندارمت
اما همين خيالِ داشتنت را با دنيا عوض نميكنم...

شده یکباره کسی قلبِ شما را بدرَد؟

باز هم قلبِ شما درد و بلا را بخرد؟!

پشتِ هم خُرد شود،خسته شود،ول نکند...

مُرده شور ،این دلِ بی غیرتِ ما را ببرَد..!
تو گر گناہ من شوی توبه نمی‌کنم ز تو!
ما غصه‌هایمان را شمردیم
و به خواب رفتیم...
باید هم کابوس می‌دیدیم!
باران آرام بارید بر روی گونه هایم..
عکست را بغل کردم..
دلتنگ که هستم..
اما ناراحت نه!
دارمت..
کنارم نیستی اما،
خانه من همان سمت چپ سینه ات است که می‌تپد...
مگر نه؟!
نمی‌دانم از دلتنگی عاشق‌ترم
یا از عاشقی دلتنگ‌تر!
فقط می‌دانم در آغوش منی
بی آنکه باشی
و رفته‌ای بی‌آنکه نباشی ...!