Saye
۴۷۴ پست
۷,۶۷۲ امتیاز
زن، مجرد

تصاویر اخیر

00:00

آرزوم نشه آرزوی کسی..❤️
بازنشر کرده است.
كاش يكى باشه، آدم از دست خودش به اون پناه ببره!
که شب های بدون تو فقط خواب پریشان دارد ... =)❤️
همه چیز از یک اتفاق ساده شروع شد!
من در ایستگاه مترو نشسته بودم تا با قطار بعدی بروم سراغ زندگی تکراری ام،
که ناگهان صدای خفه و آرامی که کمی هم خنگ به نظر میرسید گفت: ببخشید آقا من گیج شده ام و نمیدانم باید سوار کدام قطار شوم.
راست میگفت بیچاره، گیج شده و راه را گم کرده بود.
گفتم هم مسیریم با من بیا.
دیگر شانه به شانه ام می آمد که راه را گم نکند!
شانه به شانه ی کسی تا حالا راه نرفته بودم.
قدش یک هوا از من کوچکتر بود، حس جاذبه داشت پدر سوخته و هِی دلم میخواست دست ببرم لای موهایش!
این دست بردن لای مو را خیلی دیده بودم بین دختر پسرهایی که کنج درب قطار می ایستند!
به گوشه ی مژه هایش که نگاه میکردم دلم میریخت.
ای کاش حرف میزد..
صدایش بغل کردنی بود!
آن روز با بقیه ی روزهایی که هندزفری میگذاشتم و خیره میشدم به کنجی فرق کرده بود..

(ادامه در دیدگاه)
  • Saye

    مسیر طولانی هر روز داشت مثل یک چشم بر هم زدن میگذشت و هی هر لحظه بیشتر دلم میخواست سر حرف را باز کنم.
    اما من مال این حرف ها نبودم و از کودکی به وقت خواستن چیزی لال میشدم و ترجیح میدادم همه چیز یکنواخت باقی بماند.
    اما اینبار باید یک غلطی میکردم
    و حرف دلم را زدم.
    گفتم خانوم، من میخواهم بیشتر ببینمتان!
    راستش امروز این مسیر تکراری با وجود شما لذت بخش شده بود...فقط میخواهم کمی بیشتر ببینمتان!
    قبول کرد...با همان صدای خفه و آرامش قبول کرد.
    قرار بود کمی بیشتر همدیگر را ببینیم اما دیگر کار به جایی رسید که میان شلوغی و ازدحام جز چشم هایمان که خیره بودند به هم هیچ کس را نمیدیدم!
    دنیای تکراری ام رنگی شده بود.
    صبح با قربان صدقه رفتن بیدار میشدیم و شب را دور از هم ولی با هم به ثانیه میخوابیدیم.
    اول قرار بود کمی بیشتر ببینم اش اما دیگر جز او کسی را نمیدیدم
    قرار بود کمی بیشتر ببینم اش اما آنقدر دیدم اش که تکراری شدم.
    آنقدر زیادی بودم که دلش را زدم.
    که دیگر تصمیم گرفتیم همدیگر را نبینیم.
    که روزی هزار بار به خودم لعنت میگفتم که چرا لال نشدم که دنیای یکنواختم ادامه پیدا کند.
    حالا دیگر تمام مسیرها از تکراری بودن در آمده بود و بوی خاطره گرفته بود...حالا دیگر حال نبود، یکنواخت نبود که بدتر بود که گذشته بود و زندگی با یک مشت حادثه ی جا مانده در مسیر.
    زندگی با صدایی خفه و آرام!
    عزیزم راستش را اگر بخواهی امروز در ایستگاه مترو یک نفر را دیدم که چشمانش عجیب شبیه چشمان تو بود و صدایش خفه و آرام.
    حالا ساعت هاست هر چه این ایستگاه ها را بالا و پایین میروم راهم را پیدا نمیکنم!
    به یاد داری که گیج شده بودی و کمکت کردم؟
    گیج شده ام، گنگ شده ام، گم شده ام
    کمکم میکنی؟!

از یه جایی به بعد خیلی چیزا رو تو زندگیت گم میکنی، مثل خنده های از ته دل... =)
00:00

من بی تو یه درد بی نهایتم ... برگرد... =)❤️
مردم اینجا چقدر مهربانند...

دیدندکفش ندارم،برایم پاپوش دوختند...
دیدندسرمامیخورم سرم کلاه گذاشتند..
وچون برایم تنگ بود کلاه گشادتری.
و دیدند هوا گرم شد،پس کلاهم رابرداشتند...
چون دیدند لباسم کهنه وپاره است به من وصله چسباندند...
چون ازرفتارم فهمیدند سواد ندارم، محبت کردند حسابم را رسیدند...
خواستم دراین مهربانکده خانه بسازم، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز...
روزگار جالبیست مرغمان تخم مرغ نمیگذارد ولی هرروز گاومان میزاید!

بازنشر کرده است.
حر بن يزيد رياحی اولين کسی بود که آب را به روی امام حسین(ع) بست و روز عاشورا اولین شهید کربلا شد و جانش را فدای اسلام کرد.

عمر سعد هم اولين کسی بود که به امام نامه نوشت و اولين کسی شد که تير را به سمت او پرتاب کرد!

چه کسی باخبر است که آخر کارش به کجا می‌رسد؟!

خدایا؛
در این روز عاشورا
تورا به آبروی زینب
به بی قراری رقیه
به غیرت اباالفضل
به حرمت موی سپید ارباب
هردستی به سوی تو بلندشد
خالی برنگردان...
بازنشر کرده است.
ابتدا فکر ميکردم
شايد يک اتفاق ساده باشد،
تا اينکه بعد از او
هيچ اتفاق ديگری در من رخ نداد...!

میگفت از لحاظ روانشناسی وقتی کسی رو دوست داری پیش اون بچه تر میشی؛ گاهی خنگ تر میشی چون زبونت توانایی ابراز احساسات قلبت رو نداره ولی همونقدرم روی تمام حرفاش و رفتاراش حساس و زودرنج‌ میشی!و چقدر درست میگفت!
چشمِ مَستش مِی‌فروشی دیگر است...
یهو یه جایی ازش یه رفتاری میبینی که خیلی ناراحتت میکنه ، سکوت میکنی ، ذهنت درگیر میشه ، ذهنت کسی که الان باهاشی رو مقایسه میکنه با اونی که چند سال پیش دیونت بود ، همونی که همه جوره دوستت داشت و رهاش کردی ...
عمیقاً ناراحت میشی ، و بعد گریه میکنی ...
دلتنگش میشی ، دلتنگ کسی که دیگه مال تو نیست...!

00:00

ته همه انتظارا رسیدن باشه..
آن‌قدر دوستت دارم
و آن‌چنان دل‌تنگ‌ات هستم
که جز این دو فعل
اگر چیز دیگری بگویم
بیهوده‌ست!