بعد از مرگ یک عزیز، مثل پدر و مادر یا فرزند، اون لحظه که از «اولین خواب» بعد از اون اتفاق بیدار میشی، تا یک دقیقه بعدش، از عجیبترین حالهاییه که یه آدم تجربه میکنه...
نیاز دارم که اتفاقی بیفتد و از من بپرسند: «خب بگو ببینم چه احساسی داری؟» و من در جواب بگویم: «سر از پا نمیشناسم.»
آن پاسخهای بیرحمانه را به یاد بیاور، به یاد بیاور تا دلتنگ نشوی.
مواظب رگ خوابتون باشید که دست ادم بدی نیوفته
اگه بیوفته از خواب بی خوابتون میکنه...
هربار که فکر میکنم چیزی رو تاب آوردم، میبینم قسمتی از من خسته تر از اونیه که دووم بیاره.
ولی اونجایی که بغض میکنیم و نمیتونیم بفهمیم به خاطر کدوم یکی از هزارتا غممون پریشونیم، خیلی گناه داریم
انسانه دیگه هر از چندگاهی از یه جایی می افته..!
از پا...
از نفس...
از لبه پرتگاه...
از این ور بوم...
از دماغ فیل...
از چاله به چاه...
از عرش به فرش...
از چشم...
از چشم...
از چشم...
کاش خبرهایِ خوب سر زده از راه میرسیدند.
دستِمان را میگرفتند و میبردند جایی که نه غم باشد نه دوری.
نه دلتنگی باشد نه فاصله.
نه تنفری باشد نه بیزاری.
نه ترسِ از دست دادنی باشد
نه ناتوانیِ فراموش کردن.
کاش دستِ اتفاقهایِ خوب آنقدر قوی بودند
که میشد تمامِمان را یکجا بهشان بسپاریم
که دیگر فوبیایِ فردایِ دوباره
در وجودمان تکثیر نکند و ریشه ی خوشی هایمان را به یکبارِ نخُشکانَد.🍃
ﺍﺯ ﺩﻳﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺍﮔﺮ ﺯﻳﺒﺎ ﺑﺎﺷﻲ " ﻫﺮﺯﻩ ﺍﯼ ... "
ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺵ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺎﺷﻲ " ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺍﯼ ... "
ﺍﮔﺮ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺎﺷﻲ " ﺧﺮﺍﺑﯽ " ....
ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺩ ﺑﺎﺷﻲ ﻻﺑﺪ ﻗﻴﻤﺘﺖ ﺑﺎﻻﺳﺖ !!!
ﺑﻬﺮﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺧﺮﻳﺪﻧﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﺧﻮﺍﻩ ﻧﺮﺥ ﻛﻢ ﺧﻮﺍﻩ ﻧﺮﺥ
ﺯﻳﺎﺩ !!!
ﺩﺧﺘﺮﻙ !!
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻝ ﺷﻴﺮ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ..
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﺎﻳﺪ " ﻣﺮﺩ " ﺑﺎشی ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍنی " ﺯﻥ " ﺑﻤﺎنی
در شهر هر چه مینگرم غیر دَرد نیست.
ده خواستهی حضرت حافظ از دلبرش:
۱. زُلف بر باد مده
۲. ناز بنیاد مکن
۳. می مخور با همه کس
۴. زلف را حلقه مکن
۵. طره را تاب نده
۶. یار بیگانه مشو
۷. غم اغیار مخور
۸. شمع هر جمع مشو
۹. یاد هر قوم مکن
۱۰. شهرهی شهر مشو!
...
تو کجایی سهراب ؟؟
آب را گل کردند و چه با دل کردند
زخم ها بر دل عاشق کردند ،
خون به چشمان شقایق کردند !
در همین نزدیکی عشق را دار زدند !
همه جا سایه دیوار زدند !
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب …
قایقت جا دارد !؟