حریم عشق

دل درحریم عشقت عمریست خانه دارد بیشتر

حریم عشق
۵۷ پست
۳۷ مشترک
۲۵ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۸۱
مبنای تعداد هوادار رتبه ۵۵
مبنای تعداد ارسال رتبه ۱۱۲

گروه امروز فاقد فعالیت بوده است.

کاربر فعال ماه مشخص نمی‌باشد.

بازنشر کرده است.
نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز

چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی

بازنشر کرده است.
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس؛

نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را

بازنشر کرده است.
نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی

مفروش لذتش را به حیات جاودانی...

بازنشر کرده است.
یک نظر‌دیدیم رویش را‌و‌ از خودرفته‌‌ایم

فرصتی تا بار دیگر ما بخود آئیم نیست

بازنشر کرده است.
بیمه عمر و تامین آتیه پاسارگاد

مشاوره و صدور انواع بیمه نامه های زندگی

سرپرست خانوار

زنان خانه دار

تامین آتیه فرزندان

مشاغل آزاد

۰۹۰۳۸۲۶۴۶۲۹

۰۹۳۷۶۹۹۲۰۳۸

نمایندگی :علی شاداب
بازنشر کرده است.
ذره ای از نور حق افتاد اندر کائنات
عرش مست و فرش مست و عرصه ی دوّار مست

بازنشر کرده است.

ولی نشد برسد دست من به دامن تو
نشد که بو کنمت ای بهار در تن تو !

گرفت دست مرا هرکه ، بر زمینم زد
بگیر دست مرا ، دست من به دامن تو

به شاه بیت غزل های خواجه می مانست
غزل ترانه ی چشمان مردافکنِ تو ...

شکوه شرقی خورشید های ناپیدا
نشد که نور بتابد به من ز روزن تو

غریبه چشم تو را جار می زند اما
منم که گم شده ام در نگاهِ روشن تو
/
( مرتضی امیری اسفندقه )
/



... !/

غریب و گنگ به بن بست مرگ افتادم
بیا! نیایی اگر، خون من به گردن تو

سعدی :
چو رسی به کوه سینا
"أرِنی" مگو و بگذر
که نَیَرزد این تمنّا
به جواب "لن ترانی"

. . .
حافظ :
چو رسی به طور سینا
"أرِنی" بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو،
نه جواب "لن ترانی"

. . .
مولانا :
"أرنی" کسی بگوید
که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه،
چه "تری" چه " لن ترانی"
؟
/



... !/

گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی.
ور نیز شدن به من بُدی، کِی شدمی؟
؛
بِهْ زان نَبُدی که اندرین دِیْرِ خراب،
نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی ؟!
/
( خیام حکیم )
/



... !/

هر دل که شد از هیبت او
تافته و ریش
؛
آن دل نه به دارو به هم آید
نه به مرهم
/
( فرخی سیستانی )
/



... !/
بازنشر کرده است.
آنچنان جای گِرفتی تو بِه چَشم و دلِ مَن

که به خوبانِ دو عالَم نَظری نیست مَرا

بازنشر کرده است.
پیش از این، دیده به امّید وصالی می‌خفت

باز چندی‌ست که در خواب نرفتم ز خیال

‌ای
بازنشر کرده است.
من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم

که رویت میکند هشیار و بویت میکند مستم

بازنشر کرده است.
نه توان ماندنم هست، نه به سر خیال رفتن

به کجا ز خود گریزم که تو در میان جانی

بازنشر کرده است.
دلِ ما بسته به آن ‌یک‌سرِ گیسوست ، بیا

دیر شد عیب ندارد ، فقط ای دوست بیا


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌