تو گر گناه من شوی
توبه نمی کنم ز تو
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دیگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید که به دل رهست دل را
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد
اگر فقط این دوری اجباری از تو نبود،
اگر فقط تو را در کنار خود داشتم،
میتوانستم بگویم که آرامترین، شادترین
و امیدوارترین روزهای عمرم را میگذرانم..
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت